تثلیث تاریخی و الگوی اجتماعی
راه حل هر دو مشکل را باید در رجوع به تثلیث تاریخی جست . در ارتباط با مشکل نخست باید گفت ما در تعیین شکل خاصی که روابط تثلیثی در بطن شرایط محدود و گناه آلود بشری به خود می گیرد ، به گمان بپردازیهای الاهدانان وانهاده نشده ایم . تثلیث تاریخی ، و یا به عبارت دیگر ، تثلیث چنانکه در عرصه تاریخ آشکار شده و عمل کرده است ، چیزی نیست جز ریخته شدن آن در قالب روابط واقعی بشری ، چنانکه ما در شرایط محدود و آلوده به گناه خود در آن زندگی می کنیم . برای مثال ، تثلیث در تاریخ نجات به صورت مشارکت محبت آمیز گفتگومندانه دیالوجیک و خدمت فداکارانه متقابل جلوه گر شده است ، از نوع و در مرتبه ای که برای انسانهایی در شرایط ما قابل الگوبرداری باشد .
تثلیث تاریخی به دور از هر گمان پردازی الاهیاتی به ما نشان می دهد که مشارکت پر محبت تثلیث در جهانی همچون جهان سقوط کرده ما چگونه متجلی می شود . به دیگر سخن ، خدا منتظر ننشسته تا ما خود با اندیشه ورزی و تخیل خلاق خود بر شکاف موجود میان الگوی الاهی و واقعیت بشری پل بزنیم . تثلیث صرف خود را به ما به عنوان آرمان با الگویی برای تقلید یا سرمشق گیری عرضه نکرده ، و سپس ما را به حال خود وانگذاشته تا خود به نحوی دریابیم که چگونه می توان شرایط بشری را با این آرمان انطباق داد . بلکه تثلیث خود به جهان ما داخل شده و بر شکاف موجود پل زده است . در عیسای ناصری ، لوگوس الاهی واقعا انسان شد ، و اما بر جلال او نگریستیم ، جلالی در خور آن پسر یگانه که از آغوش پدر آمد . » در نگریستن به عیسی و رابطه او با پدر ، با روح القدس ، با شاگردان ، با خراجگیران و گنهکاران ، با رهبران سیاسی و دینی ، و با محیط زیست ، سیمای بشری مشارکت پر محبت تثلیث بر ما آشکار می شود . به علاوه ، تثلیث تاریخی ما را از خطر کلی گویی و توضیح واضحات نیز در امان می دارد زیرا در آن با تجلیات ملموس روابط تثلیثی در بطن شرایط خاص تاریخی ، فرهنگی و سیاسی قرن اول در جامعه ای خاص روبه روییم.
تثلیث تاریخی و الگوی اجتماعی
ولی اهمیت تثلیث تاریخی تنها به لحاظ نزدیک کردن آرمان الاهی به واقعیت بشری و پل زدن بر شکاف موجود میان آن دو در عرصه اندیشه اجتماعی نیست . به علاوه ، تثلیث تاریخی ، این کار را با نزدیک کردن و همانندسازی هر چه بیشتر روابط تثلیشی با روابط بشری ، به منظور آسان کردن الگوبرداری از آنها ، انجام نمی دهد ، به واقع اگر چنین بود نزدیک شدن بیش از اندازه آرمان به واقعیت ، از یک سو به تضعیف و حتی از میان رفتن قدرت نجاتبخش تثلیث می انجامید . از سوی دیگر ، این نزدیکی بیش از حد ، باعث کند شدن لبه تیز و انتقادی تثلیث در زیر سؤال بردن نظامها و مناسبات اجتماعی نادرست می شد . آرمان اگر بیش از اندازه به واقعیت موجود نزدیک شود ، دیگر نه پیامی برای آن خواهد داشت و نه نیرویی برای تبدیلش.
تثلیث تاریخی و شراکت در روابط الاهی
به واقع ، آنچه در تثلیث تاریخی امکان پذیر می شود نه صرفا الگوبرداری از روابط تثلیث بلکه سهیم شدن بشر در آن است . چنانکه در فصول پیش نیز دیدیم ، دعوت خدا از انسان این نیست که جدا از خدا بکوشد شبیه خدا شود . صورت خدا بودن ، تنها در اتحاد با خود خدا است . تنها در یگانه شدن با مسیح از طریق روح القدس است که انسان می تواند همشکل مسیح شود و تثلیث را در روابط خود با خدا و با دیگران بازتاب بخشد . این نخست در خود عیسی به وقوع پیوست . بشریت عیسی در اتحاد با پسر ازلی خدا شریک مشارکت پر محبت تثلیث شد . تنها در این اتحاد بود که عیسای ناصری توانست با پدر ، با دیگر انسانها و با محیط زیست ، روابطی با کیفیت روابط تثلیث برقرار کند و با این کار نمونه و الگوی انسان راستین باشد . تنها در اتحاد با بشریت و الوهیت عیسی از طریق روح القدس است که انسانها می توانند در مشارکت تثلیث سهیم گردند و همان نوع رابطه را با خدا و با دیگر انسانها برقرار کنند.
تثلیث تاریخی و الگوی اجتماعی
بدین ترتیب ، پاسخ درست به این پرسش که « آیا انسانها واقعا می توانند در روابط اجتماعی خود مشارکت پر محبت تثلیث را بازتاب بخشند . این است که در اتحاد با خدا ، و تنها در چنین اتحادی ، این امکان وجود دارد . این بازتاب در درجه اول نه نتیجه تقلید با الگوبرداری از روابط الاهی بلکه نتیجه شراکت در آن است . بنابراین ، چنانکه تانر تأکید می کند اهمیت تثلیث تاریخی نه صرفا در آشکار کردن شکل خاصی است که روابط اشخاص تثلیث در قالب روابط بشری به خود می گیرد ، بلکه در تأثیر نجات بخش و تبدیل کننده آن بر روابط بشری است . به دیگر سخن ، بعد معرفت شناختی و وجودشناختی کار خدا ، یعنی مکاشفه و نجات ، با هم عجین اند . در تجسم ، خدا نه فقط خود را به ما می شناساند بلکه ما را شریک طبیعت خود می سازد و دگرگون می کند . بدین ترتیب ، با سهیم شدن در مشارکت پر محبت تثلیث ، واقعیت اجتماعی از این امکان برخوردار می شود که از مختصات محدود و گناه آلود بشری در گذرد و به آنچه تنها در اتحاد با خود خدا امکان پذیر است ، دست یابد .
بنابراین ، در اندیشه و عمل سیاسی مسیحی ، کلیسا جایگاه مرکزی دارد . کلیسا جامعه تحول یافته و متبدل شده مسیحی است که در اتحاد با خدا قادر می شود مشارکت پر محبت تثلیث را در روابط خود بازتاب بخشد . کلیسا جامعه مسیحی است که باید نخست در حیات جمعی خود مشارکت پر محبت تثلیث را تجربه کند تا بتواند هم الگو و هم منادی آرمان تثلیث در برابر دیدگان جهان باشد . دعوت کلیسا از جهان به پیروی از اخلاق اجتماعی مبتنی بر تثلیث باید با دعوت به اتحاد ایمانی با مسیح ، که این پیروی را واقعا امکانپذیر می سازد ، همراه شود . اندیشه و عمل سیاسی مسیحی از کل نظام اعتقادی و تجربه دینی مسیحی جدایی ناپذیر است . البته این بدان معنا نیست که اخلاقیات مبتنی بر تثلیث را نمی توان برای عمل اجتماعی و سیاسی در جهان غیر مسیحی و سقوط کرده در گناه مبنا قرار داد . از آنجا که انسان ، حتی در وضع سقوط کرده و گناه آلود خود هنوز صورت خداست ، و اصول اخلاق الاهی بر وجدان او حک شده است ، پس هنوز می تواند به مدد فیض عام روح القدس ، حقانیت و سودمندی این اصول را تا حدی تشخیص دهد و در جهت پیروی از آنها گامهایی ، ولو ناقص و مقطعی ، بردارد .
تثلیث تاریخی و الگوی اجتماعی
نکته مهم دیگر آن است که در استخراج اصول و الگوهایی برای اندیشه و عمل اجتماعی و سیاسی از تثلیث تاریخی ، نباید توجه را بر روابط سه شخص تثلیث با هم متمرکز کرد . رابطه عیسی با پدر و روح القدس به عنوان الگوی روابط انسانها با هم عرضه نشده است . رابطه عیسی با پدر و روح ، الگو برای رابطه ما با پدر و روح است ، نه برای رابطه ما با دیگر انسانها . رابطه عیسی با دیگر انسانهاست که الگوی رابطه ما با دیگران را تشکیل می دهد . در روابط عیسی با شاگردان ، با خراجگیران و گنهکاران ، و با رهبران سیاسی و دینی است که مشارکت پر محبت تثلیثی در قالب روابط بشری ریخته شده است . البته تنها در برقراری رابطه ای همچون رابطه عیسی با پدر و روح است که می توانیم رابطه ای همچون رابطه عیسی با دیگر انسانها داشته باشیم . رابطه عیسی با پدر و با روح بود که سبب شد زندگی او مملو از پرستش ، ستایش و خدمت وفادارانه و فداکارانه در جهت تحقق مأموریت پدر باشد . این مأموریت چیزی جز برقراری پادشاهی خدا نبود ، زندگی ما نیز باید از همین خصوصیات برخوردار باشد ، هم در درون کلیسا و هم بیرون از آن . شیوه زندگی عیسی در رابطه با مردم ، و در یک عبارت ، اخلاقیات پادشاهی خدا ، همان شکل تثلیثی روابط اجتماعی بشری است . وقتی روابط تثلیثی در قالب روابط اجتماعی بشری ریخته می شود ، به این شکل در می آید .
تثلیث تاریخی و الگوی اجتماعی
بدین ترتیب ، چنانکه گفتیم ، خطر کلی گویی و توضیح واضحات از میان می رود . برای مثال ، دیگر نمی توان به نام تثلیث صرفا به انتقاد از فردگرایی به طور کلی بسنده کرد ، بلکه باید اصول اجتماعی و سیاسی خاصی را که بر جوامع مختلف ، خواه فردگرا و خواه غیر فردگرا ، حکمفرماست ، به نقد کشید . باید پرسید اهدافی که جامعه ای خاص ، ولو غیر فردگرا ، دنبال می کند ، تا چه حد با اهداف پادشاهی خدا همسو است ؟ آیا دولتمردان جامعه تلاشهای خود را وقف پیاده کردن سیاستهایی می کنند که سعادت و سلامتی همه جانبه را برای همه اعضای آن به ارمغان می آورد ؟ آیا به وضع بینوایان و محرومین جامعه توجه خاص دارند ، آن گونه که در زندگی عیسی شاهدیم ؟
همسو شدن روابط بشری با روابط تثلیثی به این شکل ، ما را از خطر گرفتار آمدن به آرمان گرایی غیر واقع بینانه نیز در امان می دارد . شریک شدن ما انسانها در مشارکت پر محبت تثلیث ، شراکتی در خور مخلوق خدا است ، ولو مخلوقی که به صورت خدا خلق شده ، به خون پسر خدا پارسا شمرده شده ، و از روح خدا پر شده است . اولا رابطه ما با اشخاص تثلیث ، با رابطه اشخاص تثلیث با هم تفاوت دارد . رابطه خود عیسی با پدر در ایام زندگی بشری او عین همان رابطه ای نبود که او پیش از انسان شدن ، و به عنوان یکی از اشخاص تثلیث با پدر داشت . او در ایام بشریت خود ، به عنوان یک انسان از پدر اطاعت می کرد . حال آنکه سخن گفتن از اطاعت عیسی از پدر در الوهیت او ، با توجه به برابری کامل و یگانگی ذاتی آنها ، چندان دقیق نیست . ثانیا ، رابطه ما با یکدیگر ، با رابطه ما با اشخاص تثلیث متفاوت است . کاملا روشن است که رابطه عیسی با دیگر انسانها همان رابطه ای نبود که پیش از انسان شدن و یا حتی در ایام بشریت خود ، با پدر داشت ، رابطه ما با دیگر انسانها نیز نمی تواند و نباید عین هم طراز و همانند رابطه ما با اشخاص تثلیث باشد . الگوی رابطه ما با دیگر انسانها ، نه رابطه موجود میان اشخاص تثلیث است ، نه رابطه عیسای انسان با اشخاص تثلیث ، بلکه رابطه عیسی با انسانها بر زمین رابطه عیسی با دیگر انسانهاست که شکل بشری مشارکت پر محبت تثلیث را در جهان سقوط کرده ما نمایان می سازد . بنابراین ، ما در روابط خود با دیگر انسانها باید از عیسی الگو بگیریم . حتی در این مورد نیز تفاوتی بزرگ میان ما و عیسی وجود دارد که باید در این الگوبرداری همیشه در نظر گرفته شود و آن اینکه عیسی خداوند و نجات دهنده مردم بود ، و ما نیستیم ! بدین ترتیب ، پیاده شدن مشارکت پر محبت تثلیث در ابعاد اجتماعی به معنی نادیده گرفتن این تفاوتها نیست . ما می توانیم ، و فراخوانده شده ایم ، تا در اتحاد با مسیح و به قوت روح القدس ، مشارکت پر محبت تثلیث را چنانکه در رابطه عیسی با دیگر انسانها سیمای بشری به خود گرفت ، در روابط خود با دیگران بازتاب بخشیم .
خلاصه و نتیجه گیری
تثلیث از دلالتها و پیامدهای مهمی در عرصه اندیشه اجتماعی و سیاسی مسیحی برخوردار است . از آنجا که انسان به صورت و شباهت خدا آفریده شده ، و خدای مسیحیان تثلیثی از مشارکت و رفاقت پر محبت میان سه شخص الاهی است ، دعوت انسان این است که مشارکت پر محبت تثلیث را در روابط اجتماعی خود بازتاب بخشد ، از همین رو ، اندیشمندان چندی از فرقه های عمده مسیحی بر آنند که تثلیث ، آرمان اجتماعی مسیحیان است .
تثلیث تاریخی و الگوی اجتماعی
مسیحی در تلاشهای فکری و عملی خود در جهت تحقق این آرمان و ایجاد جامعه ای که در آن مشارکت پر محبت تثلیث بازتاب یابد ، همواره هم گسستگی و هم پیوستگی ، هم تفاوت و هم شباهت موجود میان انسان و خدا را پیش چشم دارد . او در تلاش برای پی بردن به شکل خاصی که مشارکت پر محبت تثلیث در بطن روابط محدود و گناه آلود بشری به خود می گیرد ، به طور خاص به تثلیث تاریخی نظر می کند . در زندگی عیسای ناصری و روابط او با خدا ، با دیگر انسانها و با محیط زیست است که سیمای بشری مشارکت پر محبت تثلیث به روشنترین شکلی نمایان می شود .
تحقق آرمان اجتماعی تثلیث در شرایط محدود و گناه آلود بشری نه صرفا با شناخت و یا سرمشق گیری از مشارکت پر محبت تثلیث ، بلکه با شرکت در این مشارکت و روابط تشکیل دهنده آن امکان پذیر است . تنها در اتحاد با خداست که می توان شبیه خدا شد . مسیحی در اتحاد با مسیح و به قوت روح القدس ، نخست در روابط موجود میان سه شخص تثلیث ، آنگونه که در زندگی بشری عیسی به ظهور رسید ، شریک می شود . این شراکت به او توانایی می بخشد . تا با سرمشق گیری از روابط عیسی با دیگر انسانها و تلاش در جهت پیاده کردن ارزشهای پادشاهی خدا ، مشارکت پر محبت تثلیث را در روابط خود با دیگران بازتاب بخشد .
این بدان معناست که کلیسا از جایگاه مرکزی در اندیشه اجتماعی و سیاسی مسیحی برخودار است . کلیسا به عنوان جامعه تبدیل یافته و رو به تکامل مسیحی ، دعوت دارد نخست خود در حیات جمعی خویش مشارکت پر محبت تثلیث را تجربه کند و سپس سخنگو و الگوی این مشارکت در برابر چشمان جهان باشد .
برگرفته از کتاب تثلیث
نویسنده : دکتر مهرداد فاتحی