تثلیث در عهد عتیق
تثلیث نه محصول اندیشه پردازیهای انتزاعی شماری الاهیدان مسیحی ، بلکه نتیجه تأمل کلیسا در مکاشفه خداست که در کتاب مقدس ثبت شده و در تجربه مؤمنان نیز آزموده و تأیید شده است . مکاشفه خدا به تدریج و در بستر تاریخ بوقوع پیوسته و نقطه اوج آن ، زندگی ، مرگ و رستاخیز عیسای مسیح است . این مکاشفه با بازگشت مسیح در پایان این عصر به کمال خواهد رسید . در این فصل ، آن دسته از مفاهیم عهد عتیق که زمینه ساز برای آموزۂ تثلیث اند ، مورد بررسی قرار خواهند گرفت .
تأکید بر یگانگی خدا
در تاریخ مکاشفه و عمل نجاتبخش خدا در میان قوم یهود که در کتب عهد عتیق ثبت گردیده ، تأکید بر یگانگی خداست . این امر از آن سبب است که قوم اسرائیل در میان اقوامی بت پرست می زیستند . این اقوام به خدایان متعدد باور داشتند ، بدین معنا که در پس پدیده های مختلف طبیعی که آنان را به حیرت وامی داشت ، به وجود قدرتهای مختلف قائل بودند . به عنوان مثال ، برای رعد و برق خدایی ، برای آفتاب خدایی دیگر ، و برای باد و طوفان نیز خدایی دیگر قائل بودند . خدایان اساطیر باستان با یکدیگر مراوده و حتی جنگ می کردند . در چنین وضعی ، طبعا مهمترین حقیقتی که قوم خدا باید می آموخت این بود که تنها یک خدا وجود دارد . به دیگر سخن ، قدرتهای مختلف و متعدد بر جهان حکم نمی دانند بلکه یک قدرت بر همه مسلط است .
تثلیث در عهد عتیق
باید توجه داشت که قوم یهود مدتها به پرستش خدایان دیگر در کنار یهوه ادامه دادند و بت پرستی برای آنها وسوسهای جدی به شمار می آمد . اساسا یکی از مهمترین ماموریتهای انبیا این بود که آنها را از همین بت پرستی بر حذر دارد . این گناه تنها پس از اسارت بابل از اسرائیل ریشه کن گردید . اگر در چنین اوضاعی خدا حقیقت تثلیث را پر قوم خود آشکار می کرد ، ممکن بود قوم آن را به چندخدایی تعبیر کنند . در به گیجی و اغتشاش فکری گرفتار آیند . از همین روست که در نوشته های عهد عتیق به طور کلی تأکید بر یگانگی خداست و حقیقت تثلیث در آن به صراحت بیان نشده است .
یگانگی خدا در بسیاری از قسمتهای عهد عتیق مورد تأکید قرار گرفته است . از مهمترین اینها ، تثنیه ۴۰۶-۶ است که اقرار بنیادین یهودیان را تشکیل می دهد : « بشنو ، ای اسرائیل ، یهوه خدای ما خداوند یکتاست یهوه خدای خود را به تمامی دل و تمامی جان و تمامی توان خود محبت کن . » هر یهودی مؤمن در زمان مسیح ، روزی چند بار این اقرار را بر زبان میراند . کتاب اشعیای نبی نیز در تأکید بر یگانگی خدا حائز کمال اهمیت است . در بسیاری از قسمتهای این کتاب ، اشعیا بت پرستی را مورد حمله قرار می دهد و از آن به شدت انتقاد می کند ( برای مثال ، اشعیا ۶۴۴- ۲۴:۴۵ ) . از دیدگاه عهد عتیق ، رفتن اسرائیل به اسارت بابل مجازات خدا برای دو گناه بزرگ قوم ، یعنی بت پرستی و بی عدالتی اجتماعی بود . از ایام اسارت بابل به بعد ، بت پرستی از اسرائیل ریشه کن شد و پرستش خدای یگانه به یکی از ارکان اصلی دیانت یهود مبدل گشت .
با وجود اینکه در عهد عتیق تا این اندازه بر یکتاپرستی تأکید شده است ، سایه هایی از تثلیث نیز در آن یافت می شود . هر چند از خود این سایه ها به تنهایی نمی توان به مفهوم تثلیث رسید ، ولی پس از شناخت تثلیث بر پایه انجیل ، می توان این سایه ها را تشخیص داد و از آنها برای تحکیم این اعتقاد مهم سود جست . در پرتو تأکید بسیار عهد عتیق بر در تورات و کتب دیگر عهد عتیق ، نه تنها نشانه هایی از ابعاد حلولی یکتاپرستی ، سایه های تثلیث در آن از اهمیت شایان برخوردار می گردد . درون باشنده ) در کنار بعد متعالی ( فراباشنده ) ذات خدا مشهود بلکه حتی می توان تا حدی به تمایز شخصی میان این ابعاد نیز آگاهی یافت .
تثلیث در عهد عتیق
ظهور و سکونت خدا بر زمین
عهد عتیق در عین حال که بر تعالی و فراباشندگی خدا تأکید بسپار دارد ، درون پاشندگی و حضور او در جهان خلقت را نیز مورد تأکید قرار می دهد . او خدایی است که در عین بالاتر و بر تر بودن از همه مخلوقاتش ، با آنها ارتباط برقرار می کند . در پیدایش می خوانیم که خدا به هنگام خنکی روز در باغ عدن میخرامید و خواهان مصاحبت با آدم و حوا بود پیدایش ۸ : ۳ ) . خنوخ ، نوح و ابراهیم با خدا راه می رفتند ( پیدایش ۶۲۲ : ۵ ۶۹۰۶ ۱:۱۷ ) ، ابراهیم دوست خدا خوانده شده است . ماجرای ملاقات او با خداوند به هنگام داوری خدا بر سدوم و غموره ( پیدایش ۱۸ ) ، نمونه بسیار جالبی است از ظهور خدا بر زمین.
در ۱:۱۸ می خوانیم که خداوند بر ابرام ظاهر شد ، ولی در آیه ۲ ابراهیم خود را با ” سه مرد ” روبرو می بیند ! سپس باز ” خداوند ” است که از زبان آن سه مرد سخن می گوید ( ۱۳ ) و با کلماتی که آنها را تنها از خدا می توان انتظار داشت ، وعده می دهد که سال بعد در همان زمان بازخواهد گشت و ساره را پسری خواهد بود . کمی جلوتر می خوانیم که با آن مردان از آنجا روی گردانیده ، به جانب سدوم رفتند ، اما ابراهیم همچنان در حضور خداوند ایستاده بود . آنگاه ابراهیم نزدیک آمد و گفته ( ۲۲ ) . با توجه به اینکه در ادامه ماجرا در باب ۱۹ ، تنها به دو مرد اشاره شده که فرشته با فرستاده خدا خوانده شده اند ، به نظر می رسد یکی از سه مرد باب ۱۸ ، خود خداوند باشد که در سیمایی بشری به گفتگو با ابراهیم ادامه می دهد ، و ابراهیم در آیه ۲۳ به حضور او نزدیک می آید و برای سدوم شفاعت می کند . پس از اینکه شفاعت ابراهیم نزد خداوند به پایان می رسد ، می خوانیم : « چون خداوند سخن خود را با ابراهیم به پایان رسانید ، از آنجا رفت و ابراهیم به مکان خویش بازگشت » ( ابه ۳۳ ) .
تثلیث در عهد عتیق
در ماجرای خروج بنی اسرائیل از مصر نیز مواردی چند از ظاهر شدن خدا بر زمین را شاهدیم . نخست ، ظهور خدا بر موسی در بوته مشتعل خروج ۳ ) . سپس ، حضور خدا در ستون ابر و آتش ، که جماعت اسرائیل را در بیابان راهبری می کرد ( خروج ۲۱ : ۱۳-۲۲۲ ) . مورد بسیار مهم دیگر نزول پر هیبت خدا بر کوه سینا است ( خروج ۱۹ ) . در این واقعه می بینیم که موسی بارها به تنهایی از کوه بالا می رود و با خدا گفتگو می کند در مورد موسی گفته شده است که خدا با او رو به رو سخن می گفت چنانکه کسی با دوست خود سخن بگوید ( خروج ۱۱:۳۳ ) ، عجیب تر آنکه در باب ۲۴ میخوانیم که هفتاد شیخ اسرائیل با موسی از کوه بالا می روند و بهوه خدای اسرائیل را در جلال و عظمتش می بینند ( آیه ۱۰ ) . آنها در ضیافتی که در حضور او بر پاست می خورند و می آشامند .
نکته مهمتر آنکه ملاقات و همنشینی انسان با خدا به واقعه نزول خدا بر کوه سینا محدود نشد بلکه به یکی از مفاهیم بنیادین عهد عتیق یعنی سکونت خدا در میان قومش بدل گشت . یکی از عناصر اصلی عهد خدا با اسرائیل در عهد عتیق ، سکونت و راه رفتن او در میان قوم اوست . آنچه پژوهشگران به نام فرمول عهد می شناسند ، در لاویان ۱۱ : ۲۶-۱۲ چنین بیان شده است : « مسکن خود را در میان شما برپا خواهم کرد و جانم شما را مکروه نخواهد داشت ، و در میان شما خواهم خرامید و خدای شما خواهم بود و شما قوم من خواهید بود . » ” خیمه ملاقات ” در دوره سرگردانی در بیابان ، و معبد بزرگ اورشلیم ، آشکال اولیه تحقق همین وعده بودند ( خروج ۶۸:۲۵ ۳۴ : ۴۰-۳۵ ؛ دوم تواریخ ۱۰۷-۵ ) ، یهوه ، خدای اسرائیل ، در عین حال که خدای متعال است ، می خواهد در میان انسانها ساکن شود و با آنها مصاحبت و همنشینی داشته باشد ! سکونت او در خیمه و معبد ، جای خود را در عهد جدید به خیمه زدن لوگوس در عیسی ( یوحنا ۱۴ : ۱ ) ، و سکونت روح القدس در جماعت مؤمنان می دهد ( اول قرنتیان ۱۶ : ۳ ؛ افسسیان ۲۱ : ۲- ۲۲ )
تثلیث در عهد عتیق
فرشته خداوند
یکی دیگر از مواردی که بیانگر بعد حلولی و نزدیک شونده خدا در عهد عتیق است ، فرشته ای است خاص که در برخی قسمتهای عهد عتیق ظاهر می شود و حضور ، کلام و یاری خدا را برای قوم به ارمغان می آورد .
این فرشته عجیب که ” فرشته خداوند ” ( در عبری ، ” ملاک یهوه ) خوانده شده ، در عین حال که فرستاده خدا و متمایز از اوست ، گاهی به گونه ای سخن می گوید و رفتار می کند که گویی با خدا یکی است ، تا جایی که متن خود کتاب مقدس او را با خدا یکی می شمارد . باید توجه داشت که کلمه املاک در عبری می تواند هم به معنی ” فرشته ” و هم به معنی ” فرستاده ” باشد . چنین به نظر می رسد که ” فرشته خداوند ” ، فرشته ای معمولی نیست بلکه فرستاده خاص خداست که خود خدا از طریق او خود را بر قوم آشکار می کند ، با آنها مستقیم سخن می گوید ، و برای رهایی شان دست به عمل می زند . از همین رو بسیاری از محققین عهد عتیق فرشته خداوند را یک ” تئوفانی ” یا ظهور خدا تلقی می کنند .
تثلیث در عهد عتیق
یکی از موارد جالب ، در ظهور این فرشته بر هاجر ، زنی دلشکسته و نیازمند ، یافت می شود ( پیدایش ۷ : ۱۶- ۱۴ ) . در آیه ۱۰ ، فرشته وعده می دهد که فرزندان بسیار به هاجر خواهد بخشید ، کاری که تنها از خود خداوند انتظار می رود . اما بلافاصله در آیه بعد ، فرشته از ” خداوند ” به به عنوان سوم شخص سخن می گوید ، که نشان دهنده وجود تمایز میان او و خداست ! سپس در آیه ۱۳ می خوانیم که هاجر فرشته را که با او سخن گفت ” خداوند می خواند ، و او را ” أنت ایل ژنی ” می نامد ، یعنی اتو خدایی هستی که مرا می بینی ! » زیرا با خود می گوید « آیا براستی در اینجا او را که مرا می بیند ، دیدم ؟ » بالاخره آن چاه از همین رو به چاه « خدای زنده ای که مرا می بیند » موسوم می شود .
مورد جالب و روشنگر دیگر ، ظهور فرشته خداوند بر والدین سامسون است ( داوران ۳ : ۱۳-۲۳ ) . بار اول که فرشته ظاهر می شود مادر سامسون او را ” مرد خدا می خواند ( آیات ۱۳-۸ ) . اما در ظهور دومش ، هویت او اسرار آمیز است . راوی او را ” فرشته خدا ” و ” فرشته خداوند ” می خواند ، و مانوح ( پدر سامسون ) و زنش نخست واژه ” مرد ” را برای او به کار می برند . ولی با واقعه ای که به هنگام تقدیم قربانی رخ می دهد ، در کمال ترس و وحشت تشخیص می دهند که با دیدن فرشته در واقع خود خدا را دیده اند ، تا جایی که مانوح به همسرش می گوید : « البته خواهیم مرد ، زیرا خدا را دیدیم . » زن نظر شوهرش را تأیید می کند اما می گوید اگر خداوند می خواست ما را بکشد قربانی سوختنی و هدیه آردی از دست ما قبول نمی کرد . » روشن است که در این ماجرا نیز همچون مورد پیشین ، فرشته خداوند در واقع ، ظهور خود خداوند به صورت یک انسان است.
تثلیث در عهد عتیق
از دو مورد بالا و موارد نظیر آن می توان به این نتیجه رسید که خدا به صورت این ” فرشته ” خود را بر بشر ، بویژه بر قوم خود ، آشکار می کرد و از طریق او با آنان سخن گفته ، در میانشان دست به عمل می زد . این پدیده در واقع روی دیدنی خدای نادیده اسرائیل و حضور نزدیک خدای متعال در میان قوم بود ، خدایی که انسانهایی چون هاجر را ، که حتی در تاریخ نجات جایی نداشتند ، در نیاز ، واماندگی ، و نومیدی شان می دید و به باری آنها می شتافت ؛ خدایی که قوم خود را در مظلومیت و ستمدیدگی شان به یاد می آورد و به منظور حمایت از آنها نزول می کرد و خود را بر زنی نازا و شوهرش ظاهر می ساخت .
اما در عین حال که بسیاری از روایتهای عهد عتیق حاکی از یگانگی این فرشته با خود خداست ، تمایز او نیز به عنوان ” فرشته ” یا ” فرستاد ” خاص خدا کماکان حفظ می شود . به خاطر خصوصیات فوق ، بسیاری از اندیشمندان مسیحی از زمان ژوستین ، مدافعه گر شهید مسیحی در قرن دوم ، این فرشته را ظهور شخص دوم تثلیث پیش از انسان شدنش در عیسای ناصری می دانند .
تثلیث در عهد عتیق
حکمت خدا
یکی دیگر از موارد نشانگر بعد حلولی و درون باشنده خدا در عهد عتیق که می توان آن را سایه ای از تثلیث قلمداد کرد ، مفهوم حکمت خدا در ادبیات حکمتی یهود است . به طور کلی برای یهودیان ، حکمت طریق دستیابی به سعادت بود . و برای یهودی ، عالیترین حکمت که به سعادت واقعی منتهی می شد ، چیزی جز شناخت خدا نبود ، زیرا خدا منبع هر حکمت به شمار می آمد .
بنا به تعلیم عهد عتیق ، از آنجا که خدا جهان را با حکمت خود آفریده ، این حکمت در جهان مخلوق به ودیعه گذاشته شده است ، و از همین رو انسان می تواند از طریق تجربه و مشاهده جهان تا حدی به حکمت دست بیابد و سعادتمند گردد . از همین روست که کتاب امثال سلیمان انسان را به مشاهده امور جهان مخلوق و آموختن حکمت از آن بر می انگیزد . شناخت این حکمت در واقع شناخت خود خدا است که از طریق حکمت خود در جهان حضور دارد .
از همین جا حکمت در اندیشه دینی یهود به یکی از مفاهیم واسط تبدیل می شود که بین خدا و جهان ارتباط برقرار می کند . خدای متعال که بینهایت از مخلوقات خود برتر و بالاتر است و هیچ چیز را با او قیاس نتوان کرد ، از طریق حکم خلاق خود در ذره ذره کائنات حضور دارد و به آن نظم می بخشد . و انسان با تعمق در این نظم ، از حکمت خدا برخوردار می شود و در واقع با خدا ارتباط می یابد .
تثلیث در عهد عتیق
اما این حلول ( درون باشندگی ) و نزدیک شدن خدا به انسان از طریق حکمت ، محدود به حکمت نهفته در نظم جهان نمی شود . زیرا بنا بر عهد عتیق ، طریق تجربه و مشاهده جهان تنها طریق دست یافتن به حکمت یا حتی عالیترین آن نیست . هر چند شناخت خدا و حکمت او تا حدی از این طریق میسر است ولی گناه بصیرت انسان را کور کرده و او را از خدا دور کرده است ، و در نتیجه ، انسان درس لازم را از طبیعت نمی آموزد . از همین رو ، خدا از طریق مکاشفه خاص خود در تاریخ و به واسطه کلام انبیا و گمای راستین خویش که تحت الهام روح او سخن می گفتند ، حکمت خود را بر انسان مکشوف کرده است .
کتاب امثال سلیمان و برخی دیگر از کتب قانونی ثانی ، همچون حکمت سلیمان ، بن سیرا و باروخ ، در توصیف حکمت خدا ، چه در بعد نهفته در جهان مخلوق و چه در بعد مکشوف در کلام خدا ، از ردازی بهره می جویند . شخصیت پردازی یکی از صنایع بدیع ادبی نزد یهودیان است . برای مثال ، کتاب امثال از حکمت خلاق خدا در قالب شخصی سخن می گوید که به هنگام آفرینش جهان نزد خدا معمار است و خدا جهان را به واسطه او خلق می کند ( امثال ۲۲۰۸ ۳۱ ) .
تثلیث در عهد عتیق
بن سیرا و باروخ از جستجوی حکمت برای یافتن منزلگاهی میان ملل و نهایتا سکونت و حتی زیستن او در میان قوم اسرائیل سخن می گویند و این گونه تورات را مظهر ، و حتى تجسم حکمت معرفی می کنند ( بن سیرا ۱ : ۲۴-۱۲ ؛ باروخ ۳۶۰۳-۱ : ۴ ) . بدین ترتیب ، حکمت در این کتب به صورتی تصویر می شود که در عین حال که به عنوان حکمت خلاق و با مکشوف خدا با او یکی است ، در همان حال ، شخصی متمایز از اوست که از خصوصیات الاهی برخوردار است .
بدین گونه حکمت به سایه بسیار مهمی از شخص دوم تثلیث یعنی ” پسر ” تبدیل می شود . در برخی نوشته های عهد جدید ، این ارتباط به روشنی بیان شده است . پولس به صراحت مسیح را ” حکمت خدا ” می خواند و او را با خدا در کار خلقت شریک می داند . ( اول قرنتیان ۲۴ : ۱ ؛ ۶۰۸ ) .
یوحنا با الهام از ادبیات حکمتی ، در آغاز انجیلش مسیح را به عنوان ” لوگوس ” معرفی می کند – که دربردارنده هر دو مفهوم کلام و عقل است – و او را که در آغاز بود ، با خدا بود و خدا بود ، به عنوان واسطه خلقت به تصویر می کشد . از دیدگاه شاگردان مسیح ، همان حکمت سعادت بخش که نقش معمار خلقت را بر عهده داشت ، و در رخدادهای تاریخ نجات و کلام انبیا و حکیمان اسرائیل ، خدای متعال را برای انسان شناختنی و دست یافتنی کرد ، به کامل ترین شکل در شخص عیسای ناصری سیمای بشری پذیرفت و در دسترس همه تشنگان و جستجوگران راستین خدا و حکمت او قرار گرفت .
تثلیث در عهد عتیق
روح خدا
یکی دیگر از مفاهیمی که بیانگر بعد حلولی خدا در عهد عتیق است و زمینه و پیشینه ای برای مفهوم تثلیث فراهم می آورد ، روح خداست . روح خدا مفهومی ارتباطی است که خدا را در عمل و ارتباط با مخلوقات بخصوص قومش ، نشان می دهد . او عامل اجرایی خداست که حضور و عمل مستقیم خود خدا را با خود و در خود دارد . او به طور خاص بخشنده قدرت ، حکمت ، نبوت ، حیات و پاکی است . در این روح ، خدای متعال از عرش برین فرود می آید و به انسان خاکی نزدیک می شود تا جایی که از زبان او سخن می گوید ، در اندیشه او نفوذ می کند ، به او قدرت می بخشد و او را احیا می نماید .
اما باید توجه داشت که عهد عتیق ، و یهودیت به طور کلی ، هرگز به روح خدا به عنوان وجود یا قدرتی مخلوق که جدا از خود خدا و مستقل از او باشد ، نظر نکرده است ، یگانگی روح با خدا در تمامی عهد عتیق و نیز در ادبیات دینی یهود کاملا آشکار است . با وجود این ، گاه از روح خدا به گونه ای سخن رفته که نه تنها بیانگر درون باشندگی ،نزدیکی و ارتباط خدا با مخلوق است، بلکه حاکی از نوعی تمایز میان روح و خدا و به واقع در ذات خود خداست .
برای مثال ، در نحمیا ۲۰۰۹ می خوانیم که خدا روح نیکوی خود را برای تعلیم اسرائیل به ایشان داد . و یا در اشعیا ۶۳ آمده که خدا روح قدوس خود را در میان بنی اسرائیل نهاد ( ۱۱ ) ، اما آنها روح قدوس او را محزون کردند ( ۱۰ ) . این قسمت هم نشاندهنده نوعی تمایز میان روح و خدا ، و هم حاکی از شخصیتمند بودن روح القدس است . همچنین در اشعیا ۴۸ ، گوینده که به احتمال زیاد همان خادم رنجبر است ، می گوید : « اکنون خداوند یهوه مرا و روح خود را فرستاده است ( ۱۶ ) . در این قسمت ، روح خداوند همانند خادم خداوند برای انجام مأموریتی فرستاده شده است . توازی موجود میان این دو فرستاده حاکی از آن است که در اینجا با دو شخص روبه رویم که هم از یکدیگر و هم از فرستنده خود متمایزند . بیاناتی از این قبیل ، دست کم به ظاهر و در لفظ ، حاکی از وجود تمایزی هر چند اندک بین روح و خداست . با اینکه یهودیان تا پیش از مسیح هرگز به وجود چنین تمایزی در واقعیت امر قائل نشده اند ، لیکن بیاناتی از این دست وقتی از چشم انداز عهد جدید نگریسته شوند ، می توانند زمینه آموزه تثلیث محسوب گردند و سایه ای از شخص سوم آن یعنی ” روح القدس ” به شمار آیند .
مسیحای موعود
در برخی از گفته های عهد عتیق در توصیف پادشاه و نجات دهنده موعود اسرائیل از چنان بیانات رفیعی استفاده شده است که تنها می تواند حاکی از حضور مستقیم و منحصر به فرد خود خدا در او باشد . برای مثال ، در مزمور ۶ : ۴۵-۷ نخست به نظر می رسد سراینده با خود خدا سخن می گوید : ای خدا ، تخت سلطنت تو جاودانه است .
سپس مزمورنگار به توصیف خصوصیاتی چند از این خدا می پردازد : عصای سلطنت تو عصای عدل و انصاف است . تو پارسایی را دوست می داری و شرارت را دشمن . تا اینجا مشکلی وجود ندارد . ولی ناگهان در وسط آیه ۷ سراینده از خدا به صورت شخص سوم سخن می گوید و اظهار می دارد که : « بنابراین خدا ، خدای تو ، تو را بیش از همقطارانت به روغن شادمانی مسح کرده است . به نظر می رسد در اینجا دو خدا وجود دارد . یکی خدای آیه ۶ که مزمورنگار او را مخاطب قرار داده ، و دیگری خدایی که در بخش دوم آیه ۷ به او اشاره شده و عمل مسح کردن خدای نخست را انجام می دهد .
وقتی به کل این مزمور نگاه می کنیم ، موضوع روشن می شود . این مزمور خطاب به پادشاه اسرائیل نوشته شده است . ” خدا ” در آیه ۶ لقبی برای پادشاه است ! ولی پادشاهان اسرائیل بس کم فروغ تر از آن بودند که در خور چنین مدحی باشند . پس کم کم این باور در میان یهودیان نضج گرفت که مصداق واقعی این بیانات ، به طور خاص مسیحای موعود یعنی آن پادشاه و نجات دهنده دادگستر اسرائیل است که برخی از انبیا آمدن او را پیشگویی کرده بودند .
تثلیث در عهد عتیق
نمونه ای دیگر از این مزامیر مسیحایی که خود عیسی نیز به آن اشاره کرد ، مزمور ۱۱۰ است . آیه نخست این مزمور می گوید : « خداوند به خداوندگار من گفت : به دست راست من بنشین تا آنگاه که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم . » در این آیه از یک سو می بینیم که مسیحا ” خداوندگار ” خوانده می شود ، و از سوی دیگر یهوه ( خداوند ) از او دعوت می کند به دست راست او بر تخت بنشیند . اینها هر دو با توجه به یکتا پرستی یهود بسیار تکاندهنده است.
بخشی دیگر از عهد عتیق که به مقام والای مسیحا به طرزی شگفت انگیز اشاره دارد ، اشعیا ۱۴ : ۷ و ۶۰۹-۷ است : در اولی به تولد پسری اشاره می شود که به طور خاص نشانه حضور و نزدیکی خدای اسرائیل با قوم اوست تا جایی که پسر ” عمانوئیل ” یعنی ” خدا با ما ” نام می گیرد . در قسمت دوم ، درباره همین پسرا سر آمده است که : « زیرا که برای ما ولدى زاییده و پسری به ما بخشیده شد … و نام او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدرسرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد . در اینجا می بینیم که مسیحای موعود ” خدای قدیر ” و ” پدر سرمدی ” نامیده شده و گفته شده است که سلطنت او جاودانی خواهد بود .
آخرین قسمتی که به آن اشاره می کنیم در اشعیا ۵۹ یافت می شود . در این باب ، اشعیا پس از به تصویر کشیدن وضع خراب قوم خدا ، از آیه ۱۶ چنین ادامه می دهد :
او دید که کسی نبود و تعجب نمود که شفاعت کننده ای وجود نداشت ؛ از این رو بازوی وی برای او نجات آورد و عدالت او وی را دستگیری نمود . پس عدالت را مثل زره پوشید و خود نجات را بر سر خویش نهاد و جامه انتقام را به جای لباس در بر گرد و غیرت را مثل ردا پوشید . بر وفق أعمال ایشان ، ایشان را جزا خواهد داد .
اینجا خدا می بیند که کسی برای نجات قوم او وجود ندارد ، پس به اصطلاح ، خودش آستین بالا می زند و بازوی خود او نجات به ارمغان می آورد . به دیگر سخن ، از آنجا که کسی دیگر نیست که قوم را نجات بخشد ، خود خدا شخصا به میدان می آید و مانند یک سردار زره به تن می کند و کلاهخود بر سر می نهد تا از دشمنان قوم خود انتقام بگیرد .
تثلیث در عهد عتیق
از آبه ۲۰ روشن است که این آمدن شخصی خدا از طریق نجات دهنده های تحقق خواهد یافت که برای توبه کاران ظهور خواهد کرد . این آمدن نجات بخش خدا مانند نهر سرشاری خواهد بود که به وسیله ” باد روح خداوند ” رانده شود . در پیشگوییهای دیگر اشعیا درباره مسیحا ، او به عنوان کسی معرفی شده است که به طور خاص تحت هدایت و مسح روح خدا مأموریت رهایی بخش خود را انجام خواهد داد ( اشعیا 1:11 – ۶۳ ۳-۱ : ۶۱ ) . در پرتو این پیشگوییها ، نجات دهنده مذکور در اشعیا ۵۹ کسی جز مسیحا نمی تواند باشد .
در همه این قسمتها هویت مسیحا به طرزی عجیب و اسرار آمیز با هویت خود خدا گره خورده است . او ” خدا ” ، ” خداوندگار ” ، ” خدای قدیر ” و ” پدر سرمدی ” خوانده شده است . به دست راست خدا بر تخت می نشیند و سلطنتش جاودانی است . او به معنایی خاص ” بازوی ” خداوند است که خدا از طریق او شخصا به میدان می آید تا قوم خود را نجات بخشد ، همه اینها حاکی از حضور مستقیم و خاص خدا در اوست تا جایی که باید او را در ردیف فرشته خداوند ، حکمت خدا و روح خدا از مفاهیمی به شمار آورد که در آنها با حلول و درون باشندگی خدای عهد عتیق ، در عین تعالی و فراباشندگی اش ، سر و کا سر و کار داریم .
خلاصه و نتیجه گیری
تأکید عهد عتیق بر یگانگی خداست و حقیقت تثلیث در آن کاملا آشکار نشده است . با وجود این ، سایه هایی از تثلیث در عهد عتیق یافت می شود . خدای عهد عتیق در عین حال که خدای متعال است ، می خواهد با انسان رابطه و مصاحبت برقرار کند . این موضوع به شکلهای مختلف در عهد عتیق بیان گردیده است . خدا به صورتهای مختلف بر افراد خاص و یا بر قوم ظاهر می شود و با آنها سخن می گوید . او حتی به عنوان بخشی از عهد خود با قومش ، در خیمه ملاقات و در معبد اورشلیم ساکن می شود .
یکی از اشکال جالب ظهور خدا بر زمین ، فرشته با فرستاده خاص یهوه است . در این فرستاده خاص گویی خود خدا برای نجات افراد و یا قوم خود دست به عمل می زند . حکمت خدا ، مفهوم دیگری است که حلول و درون باشندگی خدا را در خلقت و در میان قومش نشان می دهد . یهودیان از طریق کند و کاو در حکمت خدا ، چنانکه در خلقت و در کلامش نهفته است ، خود را با خود خدا در ارتباط می دیدند .یکی دیگر از مفاهیم مهم عهد عتیق که از ارتباط ، تماس و نزدیک شدن خدا با خلقت و با قومش سخن می گوید ، ” روح خداوند ” است . خدا از طریق روحش با قوم خود سخن می گوید ، به آنها حکمت می بخشد ، با قدرت در میان آنها عمل می کند ، آنها را تقدیس می نماید ، و در میان آنها حاضر می شود . هویت و کار مسیحا نیز به طرزی حیرت انگیز با هویت خود خدا گره خورده است .
در او گویی خود خدا شخصا به نجات قوم خود می آید و به گفته اشعیا ” عمانوئیل ” یعنی ” خدا با ما ” می شود . در همه این مفاهیم ، و تجربیات بیان شده بوسیله آنها ، نه تنها حلول و درون باشندگی خدا در خلقت و در ارتباط با قومش مشهود است ، بلکه حتی به طور مقدماتی نوعی تمایز و تکثر در ذات خدا را می توان در آنها دید .سایه های دیگری نیز از تثلیث در عهد عتیق می توان یافت . جمع بودن اسم عام خدا یعنی ” الوهیم ” و به کار رفتن ضمیر جمع برای او در برخی قسمتها ( پیدایش ۲۶ : ۱ ؛ ۲۲۰۳ ؛ ۷:۱۱ ؛ اشعیا ۸۰۶ ) ، از دیگر مواردی است که معمولا در بررسی تثلیث به آنها اشاره می شود . ما در بحث خود کوشیدیم به مواردی بپردازیم که درباره آنها می توان با قطع و یقین بیشتری سخن گفت .
برگرفته از کتاب تثلیث
نویسنده : دکتر مهرداد فاتحی