خصوصیات عیسی مسیح
سالها پیش ، از شخص جوانی که آشنایی دورادوری با او داشتم نامه ای دریافت کردم . او نوشته بود : « من هم اکنون به کشف بزرگی نائل شده ام . خدای قادر مطلق دو پسر داشت . عیسای مسیح اولین و من دومین پسر او هستم . من نگاهی به نشانی پاکت نامه او انداختم . او این نامه را از بیمارستان روانی معروفی به من نوشته بود .
یقینا اشخاص بسیاری وجود دارند که ادعای عظمت و الوهیت می کنند . در بیمارستانهای امراض روانی اشخاص متوهم و نامتعادلی وجود دارند که ادعا می کنند ژولیوس سزار ، نخست وزیر ، امپراطور ژاپن یا عیسای مسیح می باشند ، اما هیچ کس سخن آنها را باور نمی کند و به جز خودشان کسی فریب نمی خورد . آنها احتمالا به جز تعدادی بیمار هم اتاقی ، پیر و دیگری ندارند . آنها چون خلاف آنچه ادعا می کنند هستند ، قادر به قانع کردن دیگران نیز نمی باشند . شخصیت آنها ادعاهایشان را ثابت نمی کند .
در حالی که اعتقاد مسیحیان در مورد مسیح عمیقا پایه در این حقیقت دارد که او آنچه را که می گفت انجام می داد و هیچ تفاوتی بین اعمال و سخنانش وجود نداشت . یقینا برای اثبات چنین ادعاهایی شخصیت خارق العاده ای مورد نیاز است و ما ایمان داریم که او دارای چنین شخصیتی بود . ادعاهای او منحصر به فرد بودند . شخصیت او نیز یگانه و منحصر به فرد بود .
جان استوارت میل در مورد او می نویسد :
شخصیتی منحصر به فرد که بیشتر با پیروانش متفاوت است تا با پیشینیانش.
کارنگی سیمپسون می نویسد :
ما نمی توانیم بنا بر حسی غریزی او را کنار دیگران قرار دهیم هنگامی که نام او را در فهرست مشاهده می کنیم که با نام کنفوسیوس آغاز شده و با گوته پایان گرفته است ، احساس می کنیم که این نوع طبقه بندی علاوه بر اینکه ناقض راست دینی است ، همچنین چیزی ناشایست نیز در خود دارد . عیسی جزو گروه بزرگان جهان نیست . می توانید در مورد اسکندر کبیر ، چارلز کبیر و ناپلئون سخن بگویید … ولی عیسی از آنها جداست . او تنها عظیم الشأن و کبیر نیست بلکه یگانه است . او به سادگی عیسی است و نمی توان چیزی به آن اضافه کرد … او در ورای تحلیل های ما قرار دارد . او ما را در مورد قوانین حاکم بر طبیعت بشری دچار سردرگمی می سازد و مجبورمان می سازد تا نگرش انتقادی خود را نسبت به او نفی کنیم . او روان های ما را بیدار می کند . چارلز لمب می گوید : « اگر شکسپیر وارد این اتاق می شد ، همه ما برای دیدار او از جا بلند می شدیم اما اگر عیسی وارد می شد همه ما باید بر زمین می افتادیم و بر لبه ردایش بوسه می زدیم .
خصوصیات عیسی مسیح
ما باید توجه داشته باشیم که عیسی مرتبه اخلاقی خاص خود را داراست . پذیرش این امر که بزرگ ترین انسانی است که تا به حال زیسته است ما را راضی نمی کند . ما نمی توانیم در مورد عیسی با تطبیق و قیاس و یا حتی به وسیله واژه های مبالغه آمیز سخن بگوییم . برای ما نه مسئله قیاس کردن ، بلکه تضاد مطرح می باشد . عیسی از مرد ثروتمند ، پرسید : « از بهر چه مرا نیکو می گویی و حال آنکه هیچ کس نیکو نیست جز یکی که خدا باشد . » یقینا چنین می باشد و ما نیز باید پاسخ می دادیم : « چنین نیست که تو از دیگران نیکوتر هستی یا اینکه نیکوترین شخص هستی . بلکه تو به همان معنای مطلقی که خدا نیکوست نیکو هستی .
اهمیت این گفته واضح است که گناه مرضی بنیادین و موروثی در میان انسان ها است . ما با این ناهنجاری ( عفونت ) در طبیعت مان به دنیا آمده ایم ، و گناه بیماری عالمگیری است . بنابراین اگر عیسای ناصری بدون گناه بود ، صرفا انسان به معنایی که ما دیگر انسان ها را می شناسیم نبود . اگر در او گناه نبود پس از ما متمایز بود . او موجودی ماورای طبیعی بود . تنسیون درباره او می گوید :
شخصیت او از بزرگترین معجزات نیز عجیب تر بود .
خصوصیات عیسی مسیح
عالم الاهی جیمز دنی می گوید :
این تمایز از گناهکاران به مسئله ای کوچک بلکه امری شگفت انگیز است . این موضوع در حکم پیش فرض نجات است . این همان خصیصه اساسی در مسیح است که بدون آن او نمی توانست نقش منجی را ایفا کند و او نیز مانند ما احتیاج به نجات پیدا می کرد .
حال برای ما مفید خواهد بود اگر شواهد بی گناه بودن مسیح را در چهار بخش مورد بررسی قرار دهیم .
آنچه مسیح می اندیشید
در یک یا دو مورد عیسی صریحا اظهار داشت که در او هیچ گناهی نیست . وقتی که زنی را که حین زنا دستگیر شده بود نزدش آوردند ، او متهم کنندگان آن زن را با این گفتار مبارزه جویانه شرمسار کرد : « هر که از شما گناه ندارد اول بر او سنگ اندازد . » به تدریج همه مدعیان آن زن آنجا را ترک کردند تا اینکه بالاخره کسی باقی نماند ، اندکی بعد در همان فصل عیسی این بار در مورد خود گفتار مبارزه جویانه دیگری بر زبان می آورد کیست از شما که مرا به گناه ملزم سازد ؟، اما کسی پاسخ نداد . عیسی وقتی آنها را متهم کرد ، از پیش او گریختند اما هنگامی که آنها را به چالش طلبید که او را به گناه ملزم سازند ، خود می توانست بایستد و از بررسی و موشکافانه آنها ترسی نداشته باشد . آنها همه گناهکار بودند ولی او بی گناه بود . زندگی او کاملا مطیع اراده پدرش بود . او گفت : « من همواره آنچه را که پدر را خشنود می سازد به عمل می آورم . » در کلام عیسی فخرفروشی وجود ندارد . عیسی بسیار عادی سخن می گفت و در سخنان او لحن مبالغه آمیز و خودستایانه وجود نداشت .
خصوصیات عیسی مسیح
عیسی همچنین به وسیله ماهیت تعلیمش ، خود را به تنهایی در مقوله و مرتبه اخلاقی خاصی قرار می داد . فریسی که در هیکل به شکل تکبر آمیز شکر گزاری می کرد نیز چنین کرد : « خدایا ترا شکر می کنم که مثل سایر مردم نیستم . » ولی عیسی منحصر به فرد بودنش را به دور از تکبر و خودخواهی به خود منسوب می دانست . او نیاز نداشت توجه دیگران را به این موضوع جلب کند . این حقیقت برای او چنان واضح بود که نیازی به تأکید وجود نداشت . این موضوع بیشتر به طور ضمنی اشاره می شد تا اینکه صریحا اظهار شود . انسان های دیگر گوسفند گمشده بودند و او به عنوان شبان نیکو آمده بود تا ایشان را نجات بخشد . انسان های دیگر مریضانی مبتلا به مرض گناه بودند و او به عنوان پزشک آمده بود تا ایشان را شفا بخشد . انسان های دیگر در جهل و تاریکی گناه غوطه ور بودند و او نور جهان بود . انسان های دیگر گناهکار بودند ولی او به دنیا آمده بود تا ایشان را نجات بخشد و با ریختن خون خود در هنگام مرگش ، آمرزش گناهان ایشان را ممکن سازد . انسان های دیگر گرسنه بودند و او نان حیات بود . انسان ها در خطا و گناه مرده بودند و او باید حیات آنها در این زندگی و رستاخیزشان در روز آخر می شد . همه این استعارات ، بیانگر مقام اخلاقی یگانه ای است که او خود از آن آگاه بود .
بنابراین عجیب نیست که ما با وجود اینکه از وسوسه های عیسی سخن می گوییم ، اما در مورد گناه در او ، چیزی نمی شنویم . او هرگز به گناهی اعتراف نکرد و برای گناه درخواست بخشش نکرد هر چند به شاگردانش می گفت چنین کنند ، هیچ نشانه ای که دال بر قصور اخلاقی باشد در او به چشم نمی خورد . او نشان داد که در خودش احساس تقصیر با حس دوری از خدا وجود ندارد . تعمید او نیز به راستی تعمید توبه و یحیی بود و لیکن یحیی نخست از تعمید او خودداری کرد ولی عیسی مطیع این قانون شد ، آن هم نه به خاطر اینکه خود را گناهکار می دانست بلکه به این علت که تمام عدالت را به کمال برساند و با گنه کاران احساس همدردی و اتحاد کند ، او رابطه ای ناگسستنی با پدر آسمانی خود داشت .
خصوصیات عیسی مسیح
این کمال اخلاقی و رابطه خدشه ناپذیر با پدر آسمانی ، مخصوصا به دو دلیل قابل توجه است . نخست اینکه عیسی عمیقا دارای حس داوری اخلاقی بود زیرا خود آنچه در انسان بود می دانست . همچنین در اناجیل آمده است که او ابهامات و سؤالاتی را که در اذهان اشخاص وجود داشت می خواند . او به واسطه درک روشنش ، ریا و تزویر فریسیان را بی باکانه افشا می کرد و از دورویی آنها نفرت داشت . وای به حال هایی که او خطاب به فریسیان بر زبان می آورد چون تندر بر آنها فرود می آمد و همانند بیانات انبیای عهد عتیق بود . خودنمایی برای او خصلتی شنیع و کراهت آور بود ، با وجود این ، چشمان نافذش هیچ گناهی در او نمی یافت .
دومین دلیلی که در مورد قدوسیت و پاکی عجیب او وجود دارد این است که این قدوسیت با آنچه مقدسین و عارفان تجربه کرده اند کاملا متفاوت بود . شخص مسیحی ، آگاه است که هر چه بیشتر به خدا نزدیک شود ، میزان خودآگاهی اش نسبت گناهش بیشتر می شود . در این مورد ، شخص قدیس به دانشمند شباهت دارد . دانشمند هر چه بیشتر تحقیق می کند از انبوه مجهولاتی که احتیاج به تحقیق او دارند ، بیشتر آگاه می شود . مسیحی نیز هر چقدر بیشتر به شباهت مسیح در می آید ، از عمق شکافی که بین او و مسیح وجود دارد بیشتر آگاه می گردد .
خصوصیات عیسی مسیح
اگر تجربیات خواننده دلایل کافی در این مورد فراهم نمی کنند ، نگاهی اجمالی به زندگینامه مسیحیان دیگر ، خواننده را در این مورد متقاعد می سازد . در اینجا می توانیم مثالی را ذکر کنیم . دیوید برینارد جوان از نخستین مبشرانی بود که در میان سرخپوستان دلاویر در اوایل قرن نوزدهم خدمت خود را آغاز کرد . دفتر خاطرات روزانه و نامه های او حاکی از زندگی ایثار گونه و پر از وقف نسبت به مسیح است ، على رغم رنج و ضعف فلج کننده ای که منجر به مرگ او در سن ۲۹ سالگی شد او همه وجودش را بی دریغ صرف خدمت کرد . او سوار بر اسب از میان جنگل های انبوه مسافرت می کرد ، بلاانقطاع تعلیم می داد و موعظه می کرد ، در فضای باز می خوابید و بدون خانه و اقامتگاه مشخص و خانواده بود . با این وصف ، او به این وضع قانع بود . دفتر یادداشت او مملو از اظهار عشق و محبت به سرخپوستان عزیز و نیز دعا و حمد به درگاه نجات دهنده اش می باشد .
یقینا در مورد او ما با قدیسی واقعی که زندگی و خدمت او به ندرت به وسیله گناه لکه دار شده است روبه رو هستیم . ولی هنگامی که دفتر خاطرات او را ورق می زنیم او پیوسته از افساد اخلاقی خود ناله و زاری می کند و از فقدان دعا و محبت لازم نسبت به مسیح شکایت دارد . او خود را کرمی حقیر » ، « سگی مرده و شخصی که به شکلی وصف نشدنی پست و بی ارزش است خطاب می کند . البته این امر به خاطر این نیست که او ذهنیتی مریض و ناسالم داشت بلکه به خاطر این است که او به مسیح بسیار نزدیک زندگی می کرد و به شکلی دردآلود از گناهکار بودن خود آگاه بود .
خصوصیات عیسی مسیح
و کسانی که ترا به بهترین شکل ممکن خدمت می کنند از خطایای درون خویش آگاه ترند.
با وجود این عیسای مسیح که از هر انسان دیگری که تاکنون زیسته است نزدیک تر به خدا زندگی می کرد از داشتن احساس تقصیر و گناه آزاد بود .
آنچه دوستان مسیح گفته اند
بنابراین برای ما واضح است که عیسی خودش را بدون گناه می دانست ، همان طور که خویشتن را مسیح و پسر خدا می انگاشت .. اما آیا احتمال ندارد که او در این مورد نیز همچون در مورد پسر خدا بودنش دچار اشتباه شده باشد ؟ شاگردان او چه فکر می کردند ؟ آیا آنها در عقیده ای که او در مورد خود داشت شریک بودند ؟
ممکن است به نظر برسد که شاگردان مسیح شاهدان معتبری نبودند و ممکن است گفته شود که آنها اشخاصی متعصب بودند و عیسی را تعمدا با خطوطی زیباتر از آنچه او واقعا بود ترسیم کرده اند . اما این گونه برخورد نسبت به رسولان بسیار نادرست است . اظهارات آنها را نمی توان به این سادگی نادیده گرفت . دلایل بسیاری وجود دارند که نشان می دهند چرا می توانیم به شواهد ارائه شده از سوی آنها اعتماد کنیم .
نخست آنکه آنها به مدت سه سال رابطه بسیار نزدیکی با عیسی داشتند ، خورد و خوراک و معاشرت شان صمیمی بود و هم زیستی نزدیکی داشتند . حتی خزانه پول شان نیز مشترک بود ( و یک حساب بانکی مشترک می تواند چه زمینه مساعدی برای ایجاد درگیری و اختلاف باشد ! ) شاگردان گاه یکدیگر را می آزردند . آنها با یکدیگر مشاجره می کردند اما هرگز گناهانی را که در خودشان می دیدند در عیسی نمی یافتند . صمیمیت و دوستی بسیار باعث از بین رفتن حرمت و احترام می شود اما در مورد عیسی و شاگردان چنین نبود . همان طور که خواهیم دید یوحنا و پطرس دو تن از شاهدان بی گناهی مسیح بودند . آنها جزو گروه کوچکتری ( شامل پطرس ، یوحنا و یعقوب ) بودند که مسیح به آنها امتیازات ویژه ای داد و مکاشفات عمیق تری عطا کرد .
خصوصیات عیسی مسیح
همچنین گواهی و شهادت رسولان در این مورد از آن رو ارزش بسیاری دارد چون آنها از یهودیانی بودند که ذهن شان از کودکی با آموزه ها و تعالیم عهد عتیق انس گرفته بود . یکی از آموزه های عهد عتیق که آنها یقینا با آن آشنا بودند آموزه جهان شمولی گناه انسانی بود : « همه رو گردانیده با هم فاسد شده اند نیکوکاری نیست یکی هم نی.
جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود .
در پرتو این تعلیم کتاب مقدس ، آنها به سهولت به کسی واژه «بی گناه » نسبت نمی دادند .
سومین دلیل درباره قابل قبول بودن شهادت رسولان در مورد بی گناهی مسیح این است که این شهادات غیر مستقیم می باشند به این که در صدد اثبات بی گناهی مسیح نبودند و اظهارات شان در این مورد حالت جنبی داشت . آنها در مورد موضوعات دیگر بحث می کردند و در کنار این موضوعات مسئله بی گناه بودن او را به شکل جمله معترضه بیان می کردند .
خصوصیات عیسی مسیح
پطرس در مورد او می گوید که او بره بی عیب و بی داغ » بود و هیچ گناه نکرد و مکر در زبانش یافت نشده یوحنا صریحا می گوید که همه انسان ها گناهکار هستند و اگر ما بگوییم که گناهی نداریم یا گناه نکرده ایم دروغ گفته ایم و خدا را نیز دروغگو شمرده ایم . اما او ادامه می دهد که مسیح ظاهر شد تا گناهان ما را بردارد در وی هیچ گناه نیست ( اول یوحنا ۵ : 3 )
به این شهادت پطرس و یوحنا می توانیم سخنان پولس و نیز نویسنده نامه به عبرانیان را نیز اضافه کنیم که می نویسند عیسی گناه را نشناخت، دوم قرنتیان ۲۱ : ۵ ) بلکه « قدوس و بی آزار و بی عیب و از گناهکاران جدا شده . ( عبرانیان ۲۶ : ۷ ) و « آزموده شده در هر چیز به مثال ما بدون گناه . عبرانیان ۱۵ : ۴ ) بود .
آنچه دشمنان مسیح تصدیق می کردند
به هنگام بررسی آنچه دشمنان مسیح در مورد او می گفتند ، شاید احساس کنیم که از موقعیت امن تری برخوردار هستیم ، دشمنان مسیح یقینا در مورد محبت و احسان او دچار تعصب نبودند ، در انجیل می خوانیم که دشمنانش مواظب او بودند و سعی می کردند تا او را در گفتگو گرفتار سازند . معمولا هنگامی که مناظره به نتیجه مطلوب نمی رسد ، مناظره کنندگان مسائل و ضعفهای شخصی طرف مقابل را مطرح می سازند تا بدین ترتیب او را بی مقدار و خوار کنند . اگر بحث و برهان راه به جایی نبرد ، لجن مالی کردن طرف مقابل جانشین خوبی است حتى تاریخ کلیسا نیز به وسیله کینه شخصی افراد لکه دار شده است دشمنان عیسی نیز چنین عمل می کردند .
خصوصیات عیسی مسیح
مرقس در انجیل خود چهار مورد از عیب جویی های آنها را ذکر می کند ، نخستین اتهام آنها به عیسی کفر گویی بود ، عیسی گناه شخصی را بخشیده بود . این عمل تجاوزی به حریم حاکمیت الاهی بود و آنها می گفتند این عمل تکبری کفرآمیز است . ولی این گفته آنها سؤال برانگیز است . اگر او به راستی خدا بود بنابراین آمرزش گناهان حق ویژه او بود . همچنین دشمنان او می گفتند که از معاشرت های بد او به هراس می افتند . عیسی با گناهکاران رفتار بسیار صمیمانه ای داشت . او با خراج گیران غذا می خورد و به زنان بدنام اجازه می داد به او نزدیک شوند . هیچ فریسی ای نمی توانست چنین رفتاری را به مخیله خود راه دهد . او باید دامن خود را از آلودگی و ناپاکی که در اثر تماس با چنین اشخاصی به وجود می آمد ، منزه نگه می داشت . او باید تصور می کرد که بسیار عادل است . او نمی توانست مهربانی و فیض عیسی را درک کند که هر چند جدا از گناهکاران بود لیکن دوست گناهکاران » نامیده شد .
سومین اتهام دشمنان عیسی این بود که مذهب او مذهبی سبک و عامه پسند بود . او چون فریسیان و یا حتی چون شاگردان یحیای تعمید دهنده روزه نگاه نمی داشت . او را به عنوان شخصی پرخور و میگسار می پنداشتند که آمده بود تا بخورد و بیاشامد . » چنین اتهامی حتی ارزش آن را ندارد که به شکلی جدی در پی تکذیب آنها باشیم . این امر که عیسی شخصی بسیار شاد بود حقیقت دارد اما همچنین در این مسئله که او مذهب را امری جدی تلقی می کرد ، شکی نیست .
چهارمین مورد این بود که آنها از اینکه عیسی روز سبت را نگاه نمی داشت خشمگین شدند . عیسی در روز سبت اشخاص بیمار را شفا می بخشید . وقتی شاگردان او در روز سبت در کشتزارها می گشتند و خوشه ها را می چیدند و می خوردند ، بر خلاف حکم کاتبان و فریسیان عمل می کردند که این کار را نیز همچون عمل برداشت و خرمن کوبی ، در روز سبت نهی کرده بودند . با وجود این ، کسی نمی تواند در مورد این موضوع که عیسی مطیع شریعت خدا بود شک کند ، او خود مطیع آن بود و در بحث با مخالفان ، شریعت را به عنوان حاکم و داور مورد استفاده قرار می داد . او همچنین تأکید می کرد که خداوند روز سبت را به وجود آورده و آن را به خاطر انسان قرار داده است اما با اعلان اینکه او مالک روز سبت » نیز هست ، همچنین ادعا کرد که حق کنار گذاشتن سنت های نادرست انسانی و نیز حق بیان تفسیر حقیقی شریعت خدا را نیز داراست .
خصوصیات عیسی مسیح
همه این اتهامات ، پیش پا افتاده و بهانه جویانه می باشند . بنابراین هنگامی که عیسی محاکمه می شد متهم کنندگان او مجبور شدند شاهدانی دروغین اجیر سازند ، اما حتی در این حالت هم سخنان آنها با یکدیگر سازگار نبود . در واقع تنها اتهامی که آنها توانستند به او نسبت دهند نه اتهام اخلاقی بلکه اتهامی سیاسی بود و هنگامی که او چون زندانی باوقاری برای صدور حکم دادگاه به حضور مردم آورده شد ، مجددا بی گناه شناخته شد . پیلاطس پس از اینکه با ترس و احتیاط تلاش کرد که حکم محکومیت او را تغییر دهد ، در حضور مردم دست های خود را شست و اظهار داشت که من از خون این شخص بری هستم ( متی ۲۴۰۲۷ ) .
هیرودیس هیچ قصوری در او مشاهده نکرد ، یهودای خائن در اوج پشیمانی سی پاره نقره را به کاهنان باز گردانید و گفت : « گناه کردم که خون بی گناهی را تسلیم نمودم . » ( متی ۴:۲۷ ) . دزد نادمی که بر جلجتا روی صلیب بود دزد دیگر را به خاطر ناسزاهایش به عیسی سرزنش کرد و گفت : « لیکن این شخص هیچ کار ہی جا نکرده است . » ( لوقا ۴۱:۲۳ ) و بالاخره یوزباشی که شاهد رنج و مرگ مسیح بود گفت : « در حقیقت این مرد صالح بود . » ( لوقا ۴۷:۲۳ )
آنچه ما خود می توانیم ببینیم
در ارزیابی شخصیت عیسای مسیح ، ما احتیاج نداریم که تنها به شهادت دیگران تکیه کنیم بلکه می توانیم نتیجه گیری و تشخیص شخصی خودمان را نیز دارا باشد آن کمال اخلاقی که عیسی فروتنانه ادعای آن را داشت ، و دوستانش آن را تصدیق کردند و دشمنانش با بی میلی بر آن صحه گذاشتند ، در اناجیل به روشنی بیان شده است .
خصوصیات عیسی مسیح
برای اینکه ما نیز قضاوت شخصی خود را داشته باشیم فرصت کافی وجود دارد . تصویری که از عیسی توسط نویسندگان اناجیل ترسیم شده است تصویری قابل درک می باشد . در واقع عمدتا تصویر عیسی طی سه سال خدمت عمومی اش ترسیم شده است . لوقا دو بار تکرار می کند که در مدت سال های قبل از خدمت خود در ناصره به شکلی طبیعی از نظر جسمی و روحی و فکری در نظر خدا و مردم رشد می کرد .
ما عیسی را می بینیم که به همراه شاگردان خود به خلوت می رود . همچنین او را در هیاهو و انبوه جمعیت نیز مشاهده می کنیم ، مشاهده می کنیم که او طی خدمت خود در جلیل از سوی مردم به عنوان شخصیتی بزرگ مورد ستایش و پرستش قرار می گیرد و آنها می خواهند او را به زور پادشاه سازند . همچنین او را تا راهرورهای هیکل اورشلیم ، طی بازجویی مزدورانه ای که فریسیان و صدوقیان منحده ترتیب داده بودند دنبال می کنیم . اما عیسی چه هنگامی که بر قله سر فرازی و موفقیت قرار دارد و چه هنگامی که در عمق تلخ کامی و تنهایی است ، پیوسته همان عیسی است . رفتار او منسجم و یکپارچه است . او حالات متضاد ندارد و تغییر نمی کند .
مجددا این تصویر حالت توازن به خود می گیرد . در او هیچ اثری از تزلزل دیده نمی شود . او عمیقا به آنچه تعلیم میداد ایمان داشت ولی شخصی متعصب نبود . اگرچه آموزه های او غیر متعارف ، ولی او خود شخصی متعادل بود . همان طور که دلایل بسیاری برای الوهیت او وجود دارد دلایلی نیز برای انسانیت او موجود است . او خسته می شد ، احتیاج داشت که مانند دیگر انسان ها بخورد و بنوشد ، او عواطفی انسانی چون محبت و خشم و خوشی و غم را تجربه کرد . او کاملا انسان بود با وجود این او تنها انسان نیست .
علاوه بر همه اینها او شخصی خود خواه نبود . در وهله نخست ممکن است این مسئله جلب نظر کند . ولی با وجود اینکه او په الوهیت خود ایمان داشت خودنمایی نمی کرد و جلال و عظمت خود را نمایش نمی داد . او هرگز با فر و شکوه ، خویشتن را نمایش نمی داد و ما در او هیچ گونه خودستابی نمی بینیم ، او فروتن بود .
خصوصیات عیسی مسیح
ترکیب نقشی که در تعالیم خود به عنوان عامل محوری و مرکزی ایفا می کند با نقشی که او در عمل با انکار و حقیر شمردن خویشتن بر عهده می گیرد ، تناقضی گیج کننده به نظر می رسد . از جنبه نظری او خویشتن را در ابتدا و از جنبه عملی در انتها قرار می دهد . در او هم بزرگ پنداری و احترام به خویشتن و هم انکار خود به فراوانی دیده میشود . او خود را خداوند همه می دانست ولی خادم همه شد . او گفت که جهان را داوری خواهد کرد اما پاهای شاگردان خود را شست .
هرگز کسی این چنین فداکاری از خود نشان نداده است . او خوشی های آسمان را به خاطر رنج های زمین ترک کرد و علی رغم مصونیت ابدی خود در برابر گناه ، تماسی دردآلود با شرارت این جهان پیدا کرد . او از مادری گمنام و عامی در اصطبلی آلوده در دهکده کوچک بیت لحم به دنیا آمد . او چون کودکی آواره به مصر مهاجرت کرد . در دهکده گمنام ناصره رشد و نمو کرد و برای تأمین معاش مادرش و نیز کودکان دیگری که در خانه آنها بودند در کارگاه نجاری به کار مشغول شد . در زمان معینی او به واعظی سیار تبدیل شد که کاشانه و مایملکی نداشت و در شرایطی دشوار زندگی می کرد . او دوستانی از میان ماهیگیران و خراج گیران انتخاب کرد . او به جذامیان نزدیک می شد و اجازه می داد زنان بدنام نیز به او نزدیک شوند ، او زندگی خود را وقف شفادادن مردم ، کمک به آنها و تعلیم و موعظه کرد .
او را به درستی درک نکردند و به نادرستی او را معرفی کردند و وی قربانی تعصبات و امیال ناپاک انسان ها شد . او از سوی قوم خدا تحقیر و رد شد و دوستانش نیز او را ترک کردند . او خود را تسلیم کرد تا بر پشتش تازیانه بزنند ، بر صورتش آب دهان بیندازند ، بر سرش تاج خار بگذارند و دست ها و پاهایش را بر صلیب میخکوب کنند ، و هنگامی که آن اشخاص بی رحم که او را مصلوب کرده بودند به خانه باز می گشتند او برای شکنجه گران خود چنین دعا کرد : « ای پدر اینها را بیامرز زیرا نمی دانند چه می کنند .
چنین انسانی در مجموع ، ماورای درک ما قرار می گیرد . او درست در همان نقطه ای پیروز شد که همه ما بدون استثنا در آن شکست می خوریم او بر نفس خود تسلط کامل داشت . او هرگز عمل بد کسی را تلافی نمی کرد . همچنین او هرگز از کسی متنفر نمی شد و کج خلقی نمی کرد . او آنچنان بر خود مسلط بود که علی رغم آنچه انسان ها می اندیشیدند می گفتند یا عمل می کردند ، خود را انکار کرد و خویشتن را تسلیم اراده خدا و سعادت انسانیت کرد . او گفت : « اراده خود را طالب نیستم » و « جلال خود را طالب نمی باشم . » پولس نیز می نویسد : « زیرا مسیح نیز خوشی خود را طالب نمی بود .
کتاب مقدس این بی اعتنایی کامل به خویشتن را در هنگام خدمت به خدا و انسانها محبت می نامد . در محبت نفع شخصی وجود ندارد جوهر محبت از خودگذشتگی است . بدترین انسان ها هم با فداکاری هایی که در موقعیت های خاص از خود بروز می دهند ، نیکو به نظر می رسند اما در زندگی عیسی فروغ این فداکاری هرگز کاستی نمی پذیرفت و با تابشی خیره کننده همواره وجود داشت .
در عیسی هیچ اثری از گناه دیده نمی شد زیرا در او هیچ اثری از خودخواهی نبود . چنین وارستگی ای به معنای محبت می باشد و خدا محبت است.
برگرفته از کتاب مبانی مسیحیت
نویسنده : جان استات