رستاخیز و حضور مسیح زنده
تجربه کلیسا از مسیح به آنچه در سه سال خدمت او بر روی زمین واقع شد ، محدود نمی شود . در تمام عهد جدید کاملا مشهود است که رستاخیز عیسی از مردگان نقشی بسیار مهم در شکل گیری اعتقاد به الوهیت او داشته است . البته رستاخیز از مردگان فی نفسه دلیلی بر الوهیت نیست . مسیحیان بر این اعتقادند که در روز قیامت ، همه مؤمنان راستین خدا نیز از مردگان برخواهند خاست و از بدن جلال یافته ای مانند بدن مسیح برخوردار خواهند شد . و این البته به معنای الوهیت آنها نخواهد بود . ولی رستاخیز عیسی به دو لحاظ با اعتقاد به الوهیت او رابطه نزدیک دارد .
نخست اینکه خود واقعه رستاخیز بر ادعاهای عیسی و تعالیم او مهر تأیید زد . با توجه به اینکه رهبران یهود ، ادعاهای عیسی را کفرآمیز شمردند و او را به عنوان گمراه کننده مردم بر صلیب کردند ، اگر او از مردگان برنمی خاست همه ادعاها و تعالیم او زیر سؤال می رفت . بنابراین رستاخیز بود که حقانیت عیسی را ثابت کرد و این گونه به طور غیر مستقیم بر الوهیت او نیز مهر تأیید زد.
دوم اینکه رستاخیز به لحاظ تجربیات نوینی که در پی داشت ، حائز کمال اهمیت است . از تمام عهد جدید آشکار است که مسیحیان اولیه حضور و فعالیت مسیح را پس از زنده شدن او از مردگان و صعودش به آسمان به صورتهای مختلف تجربه می کردند . خصوصیاتی که این تجربیات از آن برخوردار بود ، آنها را در ردیف تجارب دیگری قرار می داد که یهودیان طی تاریخ خود از حضور و عمل خود خدا توسط روح القدس داشتند . تنها تفاوت این بود که در این تجربیات جدید ، مسیح نیز در موازات خدا در کانون تجربه آنها قرار داشت . به دیگر سخن ، تجربیات نوین نشان می داد که مسیح زنده شده از مردگان از خصوصیاتی برخوردار است که تنها با خصوصیات و اعمال خود خدا قیاس پذیر است.
رستاخیز و حضور مسیح زنده
اگر در عهد عتیق خدا بود که در تجربیات نبوتی ، از طریق روح القدس با قوم خود سخن می گفت ، در تجارب جدید کلیسا پس از رستاخیز ، علاوه بر خدا ، مسیح زنده نیز از طریق روح با کلیسا و مؤمنان سخن می گوید . برای مثال ، در آغاز کتاب مکاشفه می بینیم که چون یوحنا در روح » می شود ( مکاشفه ۱۰ : ۱ ) ، مسیح را ملاقات می کند که به طرزی پرجلال و با سیمایی یادآور تنوفانی های عهد عتیق ، بر او ظاهر می شود و پیامهایی برای هفت کلیسای آسیا به او می دهد ، ولی پس از هر پیام ، این جمله تکرار می شود که هر که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می گوید » ( ۷۰۲ ، ۱۱ ، ۱۷ ، ۲۹ ، ۶ : ۳ ، ۲۲،۱۳ ) . بنابراین ، در اینجا به جای خدا ، مسیح زنده است که از طریق روح القدس با کلیسا سخن می گوید پیام مسیح و سخن روح یکی است.
نیز اگر در عهد عتیق ، قدرت معجزه گر خدا بود که از طریق روح القدس بر حیات قوم اثر می گذاشت ، در تجربیات جدید کلیسا ، مسیح زنده نیز در موازات خدا از طریق روح ، آیات و معجزات به عمل می آورد . این آگاهی از حضور و عمل مسیح به واسطه روح در آنچه پولس در رومیان ۱۸:۱۵ و ۱۹ می گوید ، به خوبی نمایان است . اینجا پولس به مسیحیان شهر رم می نویسد که به خود اجازه نمی دهد از چیزی با آنها سخن بگوید جز آنچه مسیح از طریق سخنان و کارهای او به انجام رسانیده است . سپس در توضیح چگونگی حضور و کار مسیح می نویسد که مسیح این کار را به نیروی آیات و معجزات ، یعنی به نیروی روح خدا انجام داده است مسیح زنده به نیروی روح در پولس سخن می گفت و معجزه می کرد . در دیانت یهود ، چنین چیزی تنها از خدا انتظار می رفت . تنها خدا بود که از طریق روحش در این جهان و در میان قوم خود عمل می کرد . روح القدس حامل حضور و عمل خود خدا و بازوی اجرایی او بود . ولی می بینیم که در تجربه پولس ، روح خدا حامل حضور و عمل مسیح است . مسیح در جای خدا قرار گرفته است .
رستاخیز و حضور مسیح زنده
همچنین اگر در عهد عتیق ، روح القدس فکر خدا و حکمت او را بر قوم آشکار می کرد ، در تجربیات جدید کلیسا ، مؤمنان از فکر مسیح و حکمت جسم گرفته در او ، از طریق روح برخوردار می شوند . برای مثال ، پولس در نامه خود به ایمانداران شهر قرنتس ، پس از اینکه مسیح را حکمت خدا می شمارد ( اول قرنتیان ۲۴ : ۱ و ۳۰ ) ، توضیح می دهد که چگونه خدا این حکمت را توسط روح خود بر مؤمنان آشکار کرده است ، چرا که روح همه چیز ، حتی اعماق خدا را نیز می کاود . زیرا … فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است » ( ۱۱ : ۲ ) . آنگاه در آخر باب ، اشعیا ۱۳:۴۰ را نقل می کند : « کیست که از افکار خداوند آگاه باشد تا بتواند او را تعلیم دهد ؟ سپس در کمال شگفتی سخن خود را با این جمله به پایان می برد که : « ولی ما فکر مسیح را داریم » ( ۱۶۰۲ ) . به عبارت دیگر ، فکر مسیح در اینجا بدون هیچ توضیحی در جای فکر خدا قرار داده شده است . چنانکه در تجربه قوم یهود تا زمان مسیح روح القدس فکر خود خدا و حکمت او را بر مؤمنان آشکار می کرد ، پس از قیام مسیح ، همان روح ، فکر مسیح را نیز بر مؤمنان آشکار میکند.
و بالاخره اگر در عهد عتیق این وعده وجود داشت که خدا به واسطه روح القدس قلبی تازه به قوم خود خواهد بخشید و بر آن شریعت خود را حک خواهد کرد ، در تجربیات نوین کلیسا ، مسیح است که با مرکب روح اراده خدا را بر لوح گوشتین دلهای مؤمنان حک می کند ( دوم قرنتیان ۲ : ۳-۳ ) . بدین ترتیب ، می بینیم که در عهد تازه خدا با قومش ، مسیح به معادل یهوه در کوه سینا بدل می شود که با انگشت ، خود ده فرمان را بر الواح سنگی حک کرد .
رستاخیز و حضور مسیح زنده
به طور خلاصه ، کلیسا از طریق این تجربیات نوین ، مسیح را همچون کسی تجربه می کرد که حضور و عمل نیرومندش همه زوایای زندگی مؤمنان را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار داده بود . مسیح از طریق روح نبوت با کلیسا سخن می گفت ، از طریق روح قوت توسط خادمانش عمل می کرد ، از طریق روح حکمت بدانها فهم و درک در شناخت حقایق روحانی می بخشید ، و از طریق روح قدوسیت اراده خدا را بر قلبهای آنها حک می کرد . به دیگر سخن ، روح القدس در تجربه کلیسا دیگر نه فقط روح خدا ، بلکه روح مسیح بود . مسیح از طریق روح خود در قلب یکایک مؤمنان و نیز در جماعتهای آنها حضور فعال داشت ( م . ک . متی ۲۰:۱۸ ؛ ۲۰:۲۸ ) ، حضور و فعالیتی که در تجربه دینی آنها تنها با یک حضور ، یعنی حضور مطلق خود خدا قیاس پذیر بود .
جمع بندی
بنابر این ، اعتقاد به الوهیت عیسی نزد کلیسا امری نبود و نیست که بتوان آن را نتیجه کج فهمی درباره یک یا دو گفته مبهم عیسی تلقی کرد . این اعتقاد نتیجه تأمل کلیسا است بر طیف وسیعی از شواهد گوناگون در زندگی و خدمات مسیح بر زمین ، و نیز در حضور و عمل نیرومند او پس از رستاخیز . این شواهد چون با هم نگریسته شوند انسان را در برابر سؤالی همچون سؤال شاگردان پس از آرام شدن دریای طوفانی قرار می دهند .
این عیسی براستی کیست ؟ این کیست که از چنان رابطه نزدیکی با خدا بر خوردار است که او را ” بابا ” صدا می زند و کلامش دارای چنان اقتداری است که تنها با کلام خود خدا قیاس پذیر است ؟ این کیست که گناهان مردم را با اقتدار شخصی خود می آمرزد و به فرمان او دریاها آرام می شوند و مردگان زنده می گردند ؟ این کیست که در پاکی و قدوسیت نظیر ندارد و در رابطه اش با قوم خدا هم شبان نیکو و هم داماد است ؟ این کیست که هم بزرگتر از معبد است و هم خداوند شبات ؟ و بالاخره این کیست که در عین حال که بر دست راست خدا نشسته ، هر جا دو یا سه تن به نام او جمع شوند در میانشان حضور می یابد ، با آنها سخن می گوید ، از طریق آنها معجزه می کند ، به آنها حکمت می بخشد ، و آنها را تقدیس می کند ؟ پاسخ شاگردان مسیح و مسیحیان نخستین این بود که او کسی نمی تواند باشد جز خدا ، یا کسی که از ذات خود خداست . این پاسخ آنها در برخی قسمتهای عهد جدید به روشنی و صراحت بیان شده است .
برگرفته از کتاب تثلیث
نویسنده : دکتر مهرداد فاتحی