تثلیث و شخصیتمندی انسان

تثلیث و شخصیتمندی انسان

تثلیث و شخصیتمندی انسان

بنابراین ، شباهت انسان به خدا در این است که او نیز مانند خدا وجودی است شخصیتمند که موجودیتش در برقراری رابطه شخصی با اشخاص دیگر تحقق پیدا می کند . چنانکه در وجود یگانه الاهی ، پدر و پسر و روح القدس سه شخص متمایزند که وجود و هویتشان تنها در رابطه خاص شخصی و پر محبت هر یک با دیگری تحقق دارد ، وجود و هویت انسان نیز تنها در رابطه خاص شخصی و پر محبت او با دیگر اشخاص تحقق پیدا می کند .

مهمترین رابطه ای که به هویت و شخصیت انسان شکل می دهد رابطه او با خداست . به دور از خدا همه روابط دیگر انسان ناپایدار ، کم عمق ، شکسته ، ناهماهنگ و ناهنجار خواهند بود . تنها خداست که کمال شخصیت و کمال محبت است . از همین رو ، داشتن رابطه شخصی و محبت آمیز با او در تحقق شخصیتمندی انسان و به کمال رسیدن آن نقش تعیین کننده دارد و بر همه روابط دیگر او اثر می گذارد .

این رابطه با خدا ، به طور دقیقتر تثلیثی شکل است ، دعوت انسان این است که مانند پسر با خدای پدر رابطه فرزندی داشته باشد ، چنین رابطه ای تنها در اتحاد و یگانگی با خود پسر و از طریق روح القدس امکان پذیر می شود . صورت خدا بودن انسان ، به معنای غایی ، مرهون همین دعوت و قابلیت او برای سهیم شدن در رابطه ای است که میان سه شخص تثلیث وجود دارد .

تثلیث و شخصیتمندی انسان

ولی صورت خدا بودن همچنین در برگیرنده رابطه انسان با اشخاص دیگر است .انسان به گونه ای آفریده شده که نیازمند برقراری رابطه شخصی و محبت آمیز با دیگر انسانهاست . شخصیت و هویت انسان علاوه بر رابطه با خدا ، در شبکه ای از روابط انسانی شکل می گیرد . نیز شباهت به خدا دربردارنده دعوت انسان به برقراری رابطه ای شخصی و محبت آمیز با محیط زیست است ، این شامل مسئولیت او در حکم راندن بر طبیعت و نگاهداری از آن به عنوان نماینده خداست . هر چند این رابطه به لحاظ شخصی بودن یک سویه است ، ولی کماکان دربردارنده برخورد شخصی و محبت آمیز انسان با محیط زیست اوست . این روابط ، چه با دیگر انسانها و چه با جهان طبیعت ، یا در جهت تحکیم و بالندگی شخصیت انسان و محیط زیست او عمل می کند یا در جهت تخریب و نابودی آنها .

اصالت فرد یا اصالت جمع

سؤالی که مخصوصا در قرون جدید ، اندیشه بشر را بسیار به خود مشغول داشته این است که آیا اصالت با فرد است یا با جمع ؟ آیا حق فرد و آزادی و استقلال فرد اولویت دارد یا خیر و صلاح جامعه ؟

آیا فرد و اندیشه ، تصمیم و علایق اوست که سرنوشت او و جامعه را تعیین می کند با جامعه است که نهایتا تعیین کننده است و به هویت افراد و شخصیت آنها شکل می دهد ؟

همین سؤال در عرصه رابطه انسان با محیط زیست مطرح است ، آیا انسان براستی آزاد است و این قدرت و اختیار را دارد که به سود خود و در جهت اهداف خویش در طبیعت دخل و تصرف کند ؟

یا اینکه او اسیر و برده عوامل محیطی و زیست شناختی است که جبر گریزناپذیری را بر همه ابعاد زندگی و رفتار او تحمیل می کنند ؟

تثلیث و شخصیتمندی انسان

در فصل ۷ به اختصار به سابقه فکری فردگرای در مغرب زمین و ریشه های تاریخی آن از آگوستین تا اگزیستانسیالیسم ، اشاره شد . این فردگرایی به خودمحوری ، خودسالاری و خودپروری در عرصه روابط فرد با دیگر انسانها و با محیط زیست انجامیده است . حق من ، نفع من آزادی من ، لذت من و سعادت من به بالاترین ارزشهای انسان امروز بدل گردیده . دخل و تصرف در طبیعت به پاری علم تکنولوژیک و سوء استفاده از منابع طبیعی ، انسان را به ورطه نابودی کشانده است . از سوی دیگر ، ایدئولوژیهای مبتنی بر اصالت جمع چون مارکسیسم ، در دست نظامهای استبدادی ، به نفی آزادی و حقوق فرد منتهی شده است . جبر اقتصادی مارکس ، سالها در اروپای شرقی و بسیاری از کشورهای جهان سوم بر عرصه اندیشه و حیات اجتماعی حکمفرمایی داشت . در غرب سکولار و به اصطلاح ” آزاد ” نیز جبرگرایی روانشناختی فروید و جبرگرایی زیست شناختی داکینز ” و امثال او ، هویت ، آزادی و نقش فرد در تعیین سرنوشت خویش را در هاله ای از ابهام فرو برده است .

براستی آیا فرد است که با اندیشه ، انتخاب و تلاش آگاهانه ، معمار زندگی و سرنوشت خویش است یا اینکه این تصور ، خیالی خام بیش نیست و انسان مقهور عوامل اجتماعی ، روانی و زیستی است که از درون و بیرون جبر گریزناپذیری را به او تحمیل می کنند ؟

تثلیث و انسان شناسی مسیحی

انسان شناسی مسیحی ، در پرتو اعتقاد به تثلیث و شباهت انسان به خدا ، پاسخی بکر و انقلابی به پرسش بالا می دهد . ذات و ماهیت انسان را نباید در فردیت او جستجو کرد . آنچه انسان را شبیه خدا می کند ، شخصیت و شخصیتمندی اوست . انسان مانند خدا شخصیتمند است و این شخصیتمندی در ارتباط شخصی با اشخاص دیگر تحقق دارد . چنانکه پدر و پسر و روح القدس نه سه فرد مستقل بلکه سه شخص اند که تنها در رابطه شخصی با دو شخص دیگر وجود دارند ، انسان نیز با این قابلیت و هدف آفریده شده که در رابطه شخصی با اشخاص دیگر زندگی کند . چنانکه هویت و شخصیت خاص هر یک از اشخاص تثلیث ، در رابطه موجود میان آنها محفوظ می ماند و به کیفیت رابطه هر یک از آنها با دیگری شکل خاص خود را می بخشد ، هویت و شخصیت خاص هر انسان نیز در رابطه شخصی و محبت آمیز او با دیگر اشخاص محفوظ می ماند و باید بماند ، و به کیفیت رابطه او با آنها شکل خاص خود را می بخشد . چنانکه در تثلیث ، هر شخص در دو شخص دیگر سکونت و حضور دارد و به هویت آنها شکل می دهد ، هر شخص انسانی نیز به گونه ای آفریده شده که می تواند در زندگی اشخاص دیگر سکونت و حضور داشته باشد و به درجات مختلف به هویت آنها شکل بدهد . چنانکه در تثلیث این حضور و اثرگذاری در هویت و زندگی دیگری ، نه تحمیلی و جبری بلکه آزادانه و بر مبنای محبت است ، حضور و اثرگذاری هر انسان در هویت و زندگی انسانهای دیگر نیز باید آزادانه و بر مبنای محبت باشد ، هیچ انسانی حق تجاوز به شخصیت ، حریم و حقوق انسانهای دیگر را ندارد . همین ویژگی شخصی و محبت آمیز ، البته در سطحی پایین تر و متناسب با ماهیت غیر شخصی جهان طبیعی ، در مورد رابطه انسان با محیط زیست نیز صادق است . انسان بر گماشته شده تا از جهان طبیعت نگهداری و مراقبت کند ( پیدایش ۱۵ : ۲ ) ، و تنها در چارچوب چنین رابطه ای است که می تواند از طبیعت برای رفع نیازهای خود بهره برداری نماید ( ۱۶ : ۲ ) . او حق تجاوز به طبیعت را ندارد.

تثلیث و شخصیتمندی انسان

بنابراین ، انسان شناسی مسیحی با پیوند میان اعتقاد به خداگونه بودن انسان و اعتقاد به تثلیث ، موفق به در پیش گرفتن راهی میانه می شود ، به گونه ای که میان فردگرایی و جمع گرایی ، و آزادی و مسئولیت انسان ، تعادل برقرار می کند . ریشه همه مشکلات بشر ، بر هم خوردن این تعادل و قطع رابطه شخصی انسان با خدا ، با دیگر انسانها و با محیط زیست است . عیسی نمونه اعلای انسانی است که به صورت خدا است . او در همه روابط خود ، با خدا ، با دیگر انسانها و با طبیعت ، صورت و شباهت خدا را به نمایش گذاشت . خدا از طریق عیسی و در اتحاد با او ، در کار آخرالزمان به تحقق کامل خواهد رسید ، آنگاه که عیسی به این جهان باز می گردد و پادشاهی خدا به طور کامل برقرار می شود .

خلاصه و نتیجه گیری

در ایمان مسیحی رابطه نزدیکی میان خداشناسی و انسانشناسی وجود دارد . این رابطه بر این اعتقاد استوار است که انسان صورت و تصویر خداست . اگر چنین باشد ، پس شناخت خدا بر درک ما از ماهیت انسان روشنایی می افکند و برعکس . از این رو ، اعتقاد به تثلیث حاوی دلالتها و پیامدهای مهمی برای ماهیت انسان است . از آنجا که خدا تثلیثی متشکل از سه شخص متمایز است که از ازل تا ابد در رابطه ای پر محبت به سر برده و می برند ، شخصیتمندی و رابطه شخصی از جایگاه بسیار مهمی در تعریف ماهیت انسان برخوردار می شود . انسان نیز مانند خدا موجودی است شخصیتمند که هویت او تنها در رابطهای شخصی با موجودات شخصیتمند دیگر شکل می گیرد و تحقق پیدا می کند . تنها در رابطه شخصی و پر محبت با خدا ، با دیگر انسانها ، و با محیط زیست است ، که انسانیت انسان تحقق پیدا می کند و به کمال می رسد . این به معنای امکان و ضرورت برقراری تعادلی میان فرد و جامعه است . ایمان مسیحی در پرتو اعتقاد به تثلیث ، نه تأکید بر فرد در برابر جامعه را برای سعادت انسان کافی می داند ، نه تأکید بر جامعه در برابر فرد را آنچه سعادت واقعی برای انسان فراهم می آورد ، زندگی در شبکه ای از روابط شخصی و پر محبت است که در آن هم استقلال ، آزادی و هویت منحصر به فرد شخص محفوظ بماند و هم این هویت منحصر به فرد در رابطه با دیگر اشخاص شکل بگیرد و به شکوفایی و ثمربخشی کامل برسد . نمونه کامل چنین انسانی را تنها در یک تن ، یعنی عیسای ناصری می توان سراغ جست .

برگرفته از کتاب تثلیث

نویسنده : دکتر مهرداد فاتحی

کلیسا و هدف آن چیست؟

به اشتراک بگذارید

Facebook
Twitter
Telegram
Email
WhatsApp