خلقت اولیه

خلقت اولیه

خلقت اولیه

به منظور درک انجیل و هویت خود در مسیح لازم است نگاهی به داستان پیدایش و نتایج سقوط بشر بیفکنیم . پیدایش ۷:۲ می گوید: خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید، و آدم نفس زنده گشت، آنچه که تشکیل دهنده وجود نوع بشر می باشد ترکیبی از خاک و نفس الاهی است.

محققین علم الاهی بر سر این موضوع که آیا نسل آدم از دو یا سه بخش وجودی تشکیل شده است، بحث کرده اند. گروهی که معتقد به سه بخشی بودن انسان هستند می گویند که ما از سه بخش بدن، جان (شامل فکر، احساسات و اراده) و روح تشکیل شده ایم، گروهی که معتقد به دو بخشی بودن انسان هستند می گویند که انسان به طور ساده شامل دو بخش مادی و غیر مادی، یعنی شخص بیرونی و شخص درونی است. آنها در واقع جان و روح را یکی می دانند.

به گفتن این مطلب اکتفا می کنیم که ما یک خود بیرونی داریم، یعنی یک بدن فیزیکی که با دنیا از طریق حواس پنجگانه در تماس است، و یک خود درونی که به شباهت خدا آفریده شده است (پیدایش ۲۶:۱ و ۲۷). به شباهت خدا آفریده شدن همان چیزی است که به ما ظرفیت فکر کردن، احساس کردن و انتخاب کردن را به طور کامل می دهد. وقتی خدا در بینی آدم نفس حیات را دمید، او از نظر فیزیکی و روحانی زنده گشت.

زنده از نظر فیزیکی (جسمانی)

زندگی جسمانی که ما از آدم به ارث برده ایم، به بهترین شکل در عهد جدید و به وسیله کلمه Bios نشان داده شده است. این کلمه، اتحاد بین بدن جسمانی شما را با خود غیر مادی که فکر، احساسات و اراده است، توصیف می کند. از نظر جسمانی زنده بودن، یعنی جان و یا جان/ روح شما با بدن تان در اتحاد به سر می برد. از نظر جسمانی مردن به این معنی است که شما از بدن موقتی خودتان جدا شده اید.

خلقت اولیه

در کتاب مقدس، مردن به معنی جدا شـدن، و زنده بودن به معنی متحد شدن می باشد. پولس فرمود که غربت از بدن یعنی بودن در حضور خداوند (دوم قرنتیان ۸:۵). پرواضح است که هویت شما بایستی چیزی بیشتر از بدن جسمانی شما باشد، چرا که پس از مرگ، بدن در حالی که شما همراه خداوند هستید، برجای می ماند.

گرچه هویت اصلی شما چیزی بیشتر از هویت جسمانی است، ولی در این دنیا نمی توانید بدون بدن جسمانی وجود داشته باشید. خود غیر مادی برای زندگی و فعالیت در این دنیا به خود مادی تان احتیاج دارد.

به عنوان مثال، مغز فیزیکی شـمـا شبیه سخت افزار یک کامپیوتر و فکر غیر مادی شما نرم افزار (برنامه) این کامپیوتر است. یک کامپیوتر بدون نرم افزار (برنامه) نمی تواند کاری انجام دهد، و یک برنامه بدون کامپیوتر نمی تواند عملی انجام دهد. شما احتیاج به مغز فیزیکی خود دارید تا حرکات و عکس العمل های شما را کنترل کند، و احتیاج به فکر غیر مادی دارید تا بیاندیشید و قضاوت های درست بکنید. مغز نمی تواند مستقل از برنامه ای که به آن داده شـده اسـت عمل کند. بهترین نمونه مغز انسانی نمی تواند در جسدی که فاقد فکر است کاری انجام دهد. فکر شما می تواند به بهترین نحو برنامه ریزی شده باشد، اما اگر مغز شما به وسیله بیماری آلزایمر آسیب دیده باشد به عنوان یک فرد نمی توانید عملکرد خوبی داشته باشید.

خلقت اولیه

من شخصاً تا زمانی که در این دنیای مادی زندگی می کنم، باید در این بدن مادی عمل کنم. از این رو قصد دارم از بدن خود از طریق ورزش، تغذیه مناسب و غیره به بهترین نحو ممکن مراقبت کنم. ولی واقعیت امر این است که بدن ما فانی می باشد و رو به زوال می رود من شباهت زیادی به بیست سال پیش خود ندارم، و امید چندانی هم برای بیست سال آینده ندارم. پولس در دوم قرنتیان ۱:۵-۴ بدن ایماندار را همانند یک چادر، یعنی مکان موقتی برای سکونت روح توصیف می کند. با استفاده از این تصویر، باید اعتراف کنم که میخ های چادر من در حال در آمدن هستند، تیرک های آن لرزان گشته اند و درزهای آن در حال نخ نما شدن هستند! خوشحالی من در این سن تنها این است که در من چیزی بیشتر از یک لباس یکبار مصرف زمینی (منظور جسم م.) وجود دارد که در آن قدم می زنم.

زنده از نظر روحانی

ما از آدم، ظرفیت زندگی روحانی را نیز به ارث برده ایم، پولس فرمود:«هر چند انسان ظاهری ما فرســوده می شود، انسان باطنی روز به روز تازه تر می گردد» (دوم قرنتیان ۱۶:۴). او به زندگی روحانی فرد ایماندار اینطور اشـــــاره می کرد که این پوسته همانند پوسته بیرونی پیر و فرسوده نمی شود. از نظر روحانی زنده بودن که در عهدجدید با کلمه zoe مشخص شده است ،به این معنی است که جان یا جان/ روح شما در اتحاد با خدا به سر می برد. این همان شـــــرایطی است که آدم در آن خلق گشت یعنی هم از نظر فیزیکی و هم روحانی زنده شد، و در یک اتحاد کامل با خدا قرار گرفت.

خلقت اولیه

برای یک فرد مسیحی، از نظر روحانی زنده بودن مفهوم اتحاد با خـدا را دارد. در عهدجدید، این زندگی روحانی اغلب با «بودن در مسیح» و یا «در او» همراه می باشد ما نیز همانند آدم خلق شـده بودیم تا در اتحاد با خدا به سر بریم. ولی همانطور که بعداً در این فصل می بینیم، آدم گناه کرد و اتحاد او با خدا دچار مشکل شد. این نقشه ابدی خداست تا انسان مخلوق را به نزد خود بازگرداند و اتحادی که او با آدم در زمان خلقت داشت و از آن لذت می برد، احیاء کند. این اتحاد احیاء شـده با خدا، که «در مسیح» می یابیم، اساس هویت ما به عنوان فرزندان خدا می باشد.

بایستگی

در خلقت اولیه، به بشر یک هدف الاهی برای بودن در دنیا داده شد. به بشریت قدرت داده شـد تا بر مخلوقات دیگر حکومت کند. «و خدا گفت، آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همه حشراتی که بر زمین می خزند، حکومت نماید. پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید» (پیدایش ۲۶:۱-۲۷).

آدم محتاج کسب بایستگی نبود. این خصوصیتی بود که در نتیجـه خلقت به او تعلق گرفت. شیطان مجبور شد در حضور خدا همانند یک مار بر روی شکم بخرد. او در آن زمان خداوند و رئیس این دنیا نبود. شیطان پس از اینکه آدم گناه کرد و رابطه اش با خدا قطع شد، اقتداری را که به آدم و نسلش داده شده بود، غصب کرد.

ایمنی

آدم نه تنها  احساس بایستگی می کرد، بلکه از حس ایمنی و امنیت لذت می برد. در آنجا تمام نیازهای او برآورده می شـد، در پیدایش ۲۹:۱-۳۰ چنین ثبت شده است: «و خداوند گفت، همانا همه علفهای تخم داری که بر روی تمام زمین است و همه درختهایی که در آنها میوه درخت تخم دار است، به شما دادم تا برای شما خوراک باشد. و به همه حیوانات زمین و به همه پرندگان آسمان و به همه حشرات زمین که در آنها حیات است، هر علف سبز را برای خوراک دادم.» در باغ، از آدم به خوبی مراقبت می شد. تمام نیازهای او برآورده می شد. او می توانست از میوه درخت حیات بخورد و برای ابد زنده بماند. او در حضور خدا ایمن و امن بود.

حس تعلق

ظاهرا آدم از صمیمیت و رابطه فردی که با خدا داشت لذت می برد، ولی چیزی کم بود. «و خداوند خدا گفت، خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم» (پیدایش ۱۸:۲). آدم و حوا نه تنها نسبت به خدا، بلکه نسبت به یکدیگر نیز احساس تعلق می کردند. وقتی خدا حوا را آفرید، جامعه بشری را بنیاد نهــــاد که دارای رابطه ای بامفهوم، پذیرا، و مشارکتی بود. آدم و حوا عریان بودند و از این مسئله شرمگین نبودند. آنها چیزی برای مخفی کردن نداشتند. هیچ لکه کثیفی بر روی بدن آنها وجود نداشت. خدا آنها را نر و ماده آفرید و به آنها گفت که بارور و کثیر شوند. آنها می توانستند در حضور خدا رابطه جنسی صمیمانه و آشکاری داشته باشند.

اثرات سقوط

متأسفانه، موقعیت عالی باغ عدن از هم گسیخت. پیدایش باب ۳ داستان غم انگیزی در مورد آدم و حوا می گوید که چگونه به واسطه گناه، رابطه خود را با خدا از دست دادند. تأثیرات سقوط بشر بهت آور، سریع و دور از دسترس بود، و بر هر عضوی از نسل بشری تأثیر گذاشت.

مرگ روحانی

در پی سقوط آدم و حوا، از نظر روحانی چه اتفاقی برای آنها رخ داد؟ آنها مردند. اتحاد آنها با خدا دچار مشکل شد و از خدا جدا گشتند. خدا به طور خاص گفته بود: «از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هر آینه خواهی مرد» (پیدایش ۱۷:۲). آنها خوردند و مردند.

خلقت اولیه

آیا آنها جســـــماً مردند؟ نه فورا، گرچه مرگ . جسمانی نیز یکی از نتایج سقوط محسوب می شد. آنها روحاً مردند، و از حضور خدا رانده شدند. آنها جسماً از باغ عدن رانده شدند و فرشته ای با شمشیری آتشین در باغ مسـتـقـر شـد تا طریق درخت حیات را محافظت کند» (پیدایش ۲۴:۳). برخی بر این باور هستند که این عمل راه بازگشت را به عنوان نقشه نجات بخش خدا باز نگاه می دارد.

به همان صورت که ما زندگی جسمانی خود را از والدیـن اولیه خود دریافت کردیم، به همین ترتیب مرگ روحانی خود را نیز از آنهـا به ارث بردیم (رومیان ۱۲:۵؛ اول قرنتیان ۲۱:۱۵ و ۲۲). در نتیجه، هر بشری که به این دنیا قدم می گذارد از نظر جسمانی زنده ولی از نظر روحانی مرده و جدا شده از خدا می باشد (افسسیان ۱:۲).

عمر دوباره در مسیح

اینستاگرام وبسایت عیسی مسیح

به اشتراک بگذارید

Facebook
Twitter
Telegram
Email
WhatsApp