گناه و اسارت درون آن

گناه و اسارت درون آن

گناه و اسارت درون آن

گناه تنها ما را از خدا دور نمی سازد بلکه ما را برده ساخته و از خود بیگانه می کند و به اسارت می گیرد . اکنون لازم است که مسئله درونی بودن گناه را بررسی کنیم .

گناه چیزی بیش از عمل یا عادت مصیبت بار خارجی است و فسادی است که در عمق وجود ما جای گرفته است . در واقع گناهانی که ما مرتکب می شویم صرفا تجلیات مرئی و بیرونی این بیماری درونی ، و نشانه هایی از عدم سلامت اخلاقی هستند .تشبیهی که عیسی به کار برد ، تشبیه درخت و میوه است . نوع میوه هایی که درخت به ما می دهد ( برای مثال درخت انگور یا انجیر را در نظر بگیریم ) و وضعیت آن ( چه خوب و چه بد ) ، بستگی به طبیعت آن درخت و نیز سلامتی آن دارد همان گونه که زبان از زیادتی دل سخن می گوید .

از این دیدگاه عیسای مسیح با بسیاری از مصلحین و انقلابیون معاصر در تضاد قرار می گیرد . یقینا خوب یا بد بودن ما تحت تأثیر عواملی چون تعلیم و تربیت ، محیط و نیز نظام سیاسی و اقتصادی جامعه ماست . در عین حال ما یقینا باید در پی برقراری عدالت ، آزادی و رفاه برای همه انسانها باشیم . با وجود این ، عیسى فقدان این عوامل را علت اساسی شرارت های جامعه بشری نمی دانست ، بلکه خود طبیعت بشر . آنچه او دل می خواند علت این شرارت ها قلمداد می شود . در اینجا کلمات عیسی را عینا نقل می کنیم:

زیرا از درون دل انسان صادر می شود خیالات بد و زنا و فسق و قتل و دزدی و طمع و خیانت و مکر و شهوت پرستی و چشم بدو کفر و غرور و جهالت . تمامی این چیزهای بد از درون صادر می گردد و آدم را نا پاک می گرداند . ( مرقس ۲۳۰۲۱ : ۷ )

گناه و اسارت درون آن

عهد عتیق نیز قبلا این حقایق را تعلیم داده بود . همان گونه که ارمیا می گوید : « دل از همه چیز فریبنده تر است و بسیار مریض ، کیست که آن را بداند . کتاب مقدس پر از اشاراتی است که به این بیماری طبیعت بشری یا گناه نخستین شده است . گناه ، گرایش یا تمایل به خود محوری در انسان است . ما آن را به ارث برده ایم و عمیقا ریشه در شخصیت بشری ما دارد و به هزار و یک طریق زشت خود را متجلی می سازد . پولس این عامل را « جسم » ( هوای نفس ) می نامد و فهرستی از اعمال با نتایج آن را ارائه می کند:

او اعمال جسم آشکار است یعنی زنا و فسق و ناپاکی و فجور و بت پرستی و جادوگری و دشمنی و نزاع و کینه و خشم و با و شقاق و بدعت ها و حسد و قتل و مستی و لهب و العب و امثال اینها … » ( غلاطیان ۱۹ : ۵-۲۱ )

چون گناه ، فساد درونی طبیعت بشری است ، ما در اسارت هستیم و به اعمال و عادات خاص بلکه این بیماری شرارت آمیز که اعمال بد از آن سرچشمه می گیرند ، عاملی است که ما را اسیر می سازد . بنابراین در عهد جدید در بسیاری از مواقع از ما به عنوان « غلام » نام برده شده است ممکن است از این تبیین آزرده خاطر شویم ولی این موضوع حقیقت دارد . عیسی خشم بعضی از فریسیان را برانگیخت هنگامی که گفت ؛ اگر شما در کلام من بمانید فی الحقیقه شاگرد من خواهید شد و حق را خواهید شناخت و حق شما را آزاد خواهد کرد .

گناه و اسارت درون آن

فریسیان در مقابل پاسخ دادند : « اولاد ابراهیم می باشیم و هرگز هیچ کس را غلام نبوده ایم پس چگونه تو می گویی که آزاد خواهید شد ؟

عیسی به آنها پاسخ داد : « آمین ، آمین ، به شما می گویم هر که گناه می کند غلام گناه است .

پولس در نامه های خود بارها بندگی خوار کننده ای را که گناه ما را گرفتار آن می سازد ذکر می کند :

غلامان گناه می بودید . ( رومیان ۱۷:۶ )

در شهوات جسمانی خود قبل از این زندگی می کردیم و هوسهای جسمانی و افکار خود را به عمل می آوردیم . ( افسسیان ۳ : ۲ )

زیرا ما نیز سابقا بی فهم و نافرمانبردار و گمراه و بنده انواع شهوات و لذات بوده در خبث و حسد به سر می بردیم . ( تیطس 3 : 3 )

گناه و اسارت درون آن

یعقوب در نامه خود نمونه دیگری از عدم تسلط بر نفس را ، در مورد کنترل زبان ارائه میدهد . در بابی مشهور از نامه خود که پر از استعارات گوناگون است ، یعقوب می گوید : « اگر شخصی در سخن گفتن نلغزد او مرد کامل است و می تواند عنان تمام جسد خود را بکشد . » او خاطرنشان می سازد که به زبان عضوی کوچک است و سخنان تکبر آمیز می گوید . تأثیر آن مانند آتش منتشر می شود و شرارتی سرکش و پر از زهر قاتل است . » یعقوب همچنین می گوید که ما قادریم انواع حیوانات و پرندگان را رام کنیم ولی زبان را کسی از مردمان نمی تواند رام کند . » ( یعقوب ۳۱-۱۲ )

ما از این امر به خوبی آگاهیم . ما دارای آرمان هایی عالی ولی اراده ای ضعیف هستیم . می خواهیم زندگی مان را در نیکویی سپری کنیم ولی در زندان خودمحوری به زنجیر کشیده شده ایم . هر چند یاوه گویی می کنیم که آزادیم ولی در واقع برده ای بیش نیستیم . احتیاج داریم که اشک ریزان نزد خدا بیاییم و بگوییم :

خداوندا وامانده ام !

در زندگی من هیچ جدالی وجود ندارد که در آن ظفرمند بوده باشم حال آمده ام تا به تو بگویم که چگونه با فضاحت جنگیده ام و نیز روایت ناکامی و جبن و ضعف انسانی خود را برای تو نقل نمایم .

قوانین رفتاری ثمری ندارند زیرا قادر به حفظ آنها نیستیم . حتی اگر خدا پیوسته تکرار کند مکن ، ولی با وجود این تا پایان جهان به اعمال خود ادامه خواهیم داد . وعظ و خطابه نیز مسائل ما را حل نخواهند کرد ما به نجات دهنده احتیاج داریم . تعلیم و تربیت ذهن بدون دگرگونی قلبی کافی نیست . انسان راز نیروی مادی یعنی فعل و انفعالات هسته ای را کشف کرده است . اکنون او احتیاج به قدرتی روحانی دارد تا او را از خود آزاد سازد و آن را تحت تسلط و فرمان درآورد و به او اخلاقیاتی عطا کند که متناسب با دستاوردهای علمی او باشد .

کشمکش با دیگران

فهرست ما از نتایج وحشتناک گناه هنوز کامل نشده است و مورد دیگری باقی مانده که باید آن را بررسی کنیم و آن تأثیر گناه بر روابط ما با دیگران است .

ما دیدیم که گناه گونه ای بیماری است که در عمق وجود ما جای گرفته و در ریشه های شخصیت ما بنیان دارد . گناه بر من ، ما تسلط دارد . گناه در واقع نفس ما است و همه گناهانی که مرتکب می شویم اثبات و تأیید نفس ما در برابر خدا یا انسان می باشد . ده فرمان هر چند شامل مجموعه ای از منهیات است ولی بیانگر وظیفه ما نسبت به خدا و دیگران نیز می باشد . این موضوع هنگامی که کلام مسیح را در مورد خلاصه شریعت می خوانیم ، روشن تر می شود : « خداوند ، خدای خود را به تمامی دل و تمامی جان و تمامی خاطر و تمامی قوت خود محبت نما که اول از احکام این است . و دوم مثل اول است که همسایه خود را چون نفس خود محبت نما . بزرگتر از این در حکمی نیست . این گفته عیسی از ترکیب لاویان ۱۸:۱۹ و تثنیه ۵ : ۶ به وجود آمده است .

گناه و اسارت درون آن

توجه به این موضوع مهم است که حکم اول به وظیفه ما نسبت به خدا اشاره دارد نه نسبت به همسایه . ما باید نخست خدا را محبت کنیم و آنگاه همسایه خود را چون خویشتن محبت نماییم . بنابر این ترتیبی که خدا معین کرده این است که او را در ابتدا ، دیگران را پس از او و نفس را در انتها قرار دهیم ، گناه واژگون کردن این ترتیب است و در این ترتیب نفس در جای نخست قرار می گیرد . همسایه ما در رتبه بعدی می ایستد و در پس زمینه نیز جایی برای خدا پیدا می شود . شخصی زندگینامه خود را نوشت و اسم آن را گذاشت ؛ من عزیزم . این بیانگر آن چیزی است که همه ما در مورد خودمان می اندیشیم . در مهمانی مخصوص بچه ها وقتی بستنی سر میز می آورند فریاد « اول من » بلند می شود . هنگامی که ما بالغ میشویم می آموزیم که چنین چیزی نگوییم ولی هنوز همان گونه فکر می کنیم . تعریف اسقف ویلیام تمپل از گناه نخستین این حقیقت را به شکلی کامل شرح می دهد :

من مرکز جهانی هستم که بدان مینگرم . وجود افق بستگی به جایی دارد که من ایستاده ام … تعلیم و تربیت با گسترش دامنه علائقم ، احتمالا از عواقب خودمحوری من می کاهد ؛ تأثیر آن مثل بالارفتن از برجی است که میدان دید را وسیع تر می سازد حال آنکه مرا در همان مرکزیت باقی می گذارد . »

این خود محوری بنیادین بر کل رفتار ما تأثیر می گذارد . ما سازگاری با دیگران را آسان نمی یابیم ، تمایل داریم یا دیگران را تحقیر کنیم یا به آنها حسادت بورزیم ، و نسبت به آنها با احساس برتری می کنیم یا احساس حقارت . زیرا ما به ندرت با آن داوری هشیارانه که پولس خوانندگانش را به آن فرا می خواند ، در مورد خودمان فکر می کنیم . گاهی نسبت به خود احساس ترحم می کنیم و گاهی نیز احترام نفس و خودرأیی و حب نفس بر ما غالب است.

گناه و اسارت درون آن

همه روابط بشری چون رابطه والدین با فرزندان ، همسران با شوهران و مرئوسین با رؤسا ، به شکل بغرنجی در آمده اند . بزهکاری های نوجوانان بدون شک علل بسیاری دارد و یکی از علل عمده آن نیز می تواند فقدان امنیت خاطر در خانه باشد ، اما واقعیت این است که بزهکاران ( به هر علتی ) در پی اثبات وجود خود در برابر جامعه هستند به اندازه کافی فروتن بودند و بیش از آنکه طرف مقابل را سرزنش کنند اگر افراد متأهل خود را سرزنش می کردند ، از وقوع هزاران مورد طلاق جلوگیری به عمل می آمد . در مورد زوج هایی که زندگی شان در آستانه فروپاشی بوده و برای حل مسائل شان به من مراجعه کرده اند ، متوجه شده ام که هر یک از آنها شرح متفاوتی را از موضوع بیان می کنند و گاهی یک شرح آن چنان با شرح دیگر متفاوت به نظر می رسد که اگر شخص از موقعیت آگاه نباشد نمی تواند تصور کند که هر دو از یک موضوع واحد سخن می گویند .

بسیاری از نزاع ها به خاطر یک سوء تعبیر به وجود می آیند و این امر نیز به خاطر آن است که ما از درک طرز نگرش شخص ناتوانیم . برای ما عادی تر است که سخن بگوییم تا بشنویم ، و بحث کنیم تا اینکه به نظر شخص مقابل گردن بنهیم . این موضوع چه در مورد مشاجرات شغلی و چه در مورد مشاجرات خانوادگی صادق است . بسیاری از کشمکش های کارگران و کارفرمایان ، اگر طرفین نسبت به خودشان دیدی انتقادی و نسبت به طرف مقابل دیدی محبت آمیز می داشتند ، حل می شد . لیکن ما همیشه عکس این موضوع عمل می کنیم یعنی نسبت به خودمان نگرشی محبت آمیز و نسبت به طرف مقابل دیدی انتقادی داریم . همین امر را در مورد آشوب های پیچیده بین المللی نیز می توان گفت . تنش های امروزی عمدتا به خاطر ترس و چشم انداز ما از مسائل یک بعدی است . ما در مورد فضایل خود و عیب و قصور دیگران مبالغه می کنیم .

امروزه نوشتن درباره افول روابط اجتماعی آسان است ، و تنها دلیل ، نشان دادن خودمحوری یا گناه انسان ، به عنوان علت همه مصائب بشری ست . گناه ما را به کشمکش با یکدیگر سوق می دهد . اگر تنها روحیه خود پسندی جای به روحیه از خودگذشتگی می داد ، کشمکش های ما از بین می رفت . و از خودگذشتگی همان چیزی است که کتاب مقدس آن را محبت می نامد . خصیصه گناه میل به گرفتن است در حالی که خصیصه محبت میل به دادن است . محبت همواره می بخشد می بخشد و همواره با دست های باز باقی می ماند و تا زنده است کارش همانا بخشیدن است این حق ویژه محبت است بخشیدن ، بخشیدن و بخشیدن.

آنچه انسان بدان نیازمند است دگرگونی بنیادی ذاتی است ، یعنی آنچه که پروفسور گواتگین آن را « تحولی از خویشتن به ناخویشتن » می نامد . انسان قادر به انجام این کار در درون خود نیست و نمی تواند روی خود عمل کند . او به نجات دهنده احتیاج دارد .

آشکارسازی گناه ، تنها یک هدف دنبال می کند و آن اینکه ما را متقاعد کند که به عیسای مسیح نیاز داریم و نیز ما را آماده سازد که آنچه را که او به ما تقدیم می کند درک کنیم و بپذیریم . ایمان در اثر نیاز به وجود می آید . اگر ما در وهله اول از خود ناامید نشویم هرگز ایمان و توکل بر مسیح نخواهیم داشت . او خود گفت : « تندرستان احتیاج به طبیب ندارند بلکه مریضان ، و نیامده ام تا عادلان بلکه تا عاصیان را به توبه بخوانم . » تنها هنگامی که جدی بودن بیماری مان را درک کنیم و با آن روبه رو شویم ، آنگاه نیاز فوری مان را به شفا تصدیق خواهیم کرد .

برگرفته از کتاب مبانی مسیحیت

نویسنده : جان استات

 

دانلود کتاب مقدس

به اشتراک بگذارید

Facebook
Twitter
Telegram
Email
WhatsApp